دوستی میگفت «همیشه فکر میکردم آدمهای ناراست و متقلب - نه لزوما اونهایی که آهسته و بیسر و صدا مثلا یه کار کوچکی کردند، بلکه حداقل اونهایی که همه از کارهاشون خبر دارند و اعمالشون بر عوام و خواص مثل روز روشنه و حتی خودشون با قاهقاه معترفند - یه جایی بالاخره کارشون به سنگ میخوره و رسوا میشوند و همهی اون زندگیای که بر اساس تقلب ساخته شده رو از دست میدهند. همون چیزی که همه میگن «دنیا دار مکافاته».
مدام تجربههای زندگی به من نشون میده که چقدر دنیا از اون دنیای ایدهآلی که ترسیم میکردیم یا برامون ترسیم کردند فاصله داره. وقتی میبینم که آدمهایی که زندگیشون روی تقلب سوار شده، همه هم میدونند، و حتی خودشون با افتخار از تقلبها و زرنگبازیها و دزدیهاشون تعریف میکنند چطور همینطور پله پله از نردبان ترقی مادی و معنوی بالا میروند و طول عمر زیاد میکنند و با افتخار و آبرومندی از دنیا میروند و مراسم باشکوهی براشون برگزار میشه و کلی مردم شرکت میکنند و فرزندان و نوادگانشون چه احترام و برداشتی میشوند. حالا بگو اینا فقط ظاهره. ولی انتظار ایدهآل گرای من از ظاهر هم چیز دیگهای بود.»
دیدم زیاد بیراه نمیگه، خودم هم مثال زیاد دارم.
با خودم فکر کردم که این نقض مداوم ایدهآلها چه لرزهی عظیمی بر پیکرهی جهانبینی انسان و سایر ایدهآلهای ذهنی ما و ابناء بشر میاندازه.
یکی از معدود ورزشها و تحرکهای ما اساتید و مدرسان این بود که زمان تدریس بالاخره دیگه حداقل باید قدم میزدیم تا سرکلاس و یکی دوبار از روی صندلی پامیشدیم به دانشجویی چیزی میگفتیم که آقا با بغلدستیت حرف نزن یا دستت رو نکن توی دماغت.
اونم که به یمن این کرونا از دست رفت. حالا کل کلاس رو باید بشینیم جلوی کامپیوتر زل بزنیم به نمایشگر. یعنی اگر بخواهیم هم نمیشه یه دقیقه پاشیم.
الان یک کلاس سه ساعتیِ آنلاین تموم شد. ستون فقراتم شکل منحنی توزیع مولتیمودال شده و چشمهام از بس به نمایشگر خیره بوده فقط دایرههای رنگارنگِ متحرکِ متحدالمرکز میبینه.