ماشین دوست عزیزم (۲)

یا ماشینِ عزیز دوستم، چه فرقی میکنه حالا؟

--------------------------

 چند روز پیش دم‌های بعدازظهر ماشین گیر داشت، رفتم سراغ مایکل (همون که ازش برف‌پاک‌کن خریده بودم) که دستی به سر و صورت ماشین بکشه که دیدم تعطیل کرده، منم راه افتادم توی همون خیابون امامزاده پابلو ببینم تعمیرگاه دیگه ای هست یا نه. یه پونصد متر جلوتر یه مغازه ای پیدا شد که روی دیوار بتونی کنارش نوشته بود تعمیر و صافکاری ام اند ام: انواع ماشین‌های هوندا، بنز، تویوتا، فولکس، پژو و غیره. 


یه آقای میون سالی اومد جلو و در حالیکه با یه پارچه روغن دستش رو تمیز میکرد هِلو و هاواریو و از این حرفا راه انداخت. شروع کردم به توضیح دادن  - حالا دست و پا شکسته- که: عمو این سگدست جلوش انگاری نافرم شده شایدم یاتاقان تایرش ساییدگی داره و بالاخره که این چرخ چپش میزنه. دیگه اینا رو داشتیم بلغور میکردیم که یه دفعه طرف پریده وسط حرفمون که (با لهجه ایرانی) 

? Are you persian

منم گفتم بله، چطور مگه؟ هنوز جمله‌ی من تموم نشده بود که طرف روش رو کرد اون‌ور و بلند داد زد "اکبر آقا .... اکبرآقا... پاشو بیا ..."!!

 

فک پایین من نزدیکی های زانو!!!

---------------------------------

چندلحظه بعد: 
اکبرآقا کاپوت ماشین رو زده بالا و تا کمر تو ماشینه و با چکش و آچار افتاده به جون ماشین. بالاخره بعد مقادیری بررسی میگه که این یه روز کار داره برو فردا بیا ...

دردسرتون ندم. این رو گفتم که گفته باشم من چطوری با اکبرآقای ام اند ام آشنا شدم. و اما اصل ماجرا...

 --------------------------------

از کرامات ایالت کالیفرنیا - غیر از اینکه باید دوبرابر ایالت های دیگه مالیات بدید - اینه که یکسری قوانین بیچاره کننده هم داره. یکیش اینه که ماشینتون رو باید دوسال یکبار ازش یه تستی به اسم smog test بگیرید که نشون بده میزان دودی که تولید میکنه کمتر از استاندارد ایالت هست. ماشین ما هم نوبتش شده بود. اونم ماشین دوست عزیز ما. درباً و داغانا!‌ ما هم که حالا اینجا تازه وارد کسی رو نمی‌شناسیم. رفتم پیش اکبرآقا گفتم شاید یکی رو معرفی کنه.

- "اکبرآقا! مخلصتیم!  smog تست باید بدم، فردا هم آخرین مهلتشه وگرنه که جریمه رو افتادیم اییییی هوا. آشنا ماشنا نداری خیلی گیر نباشه یه حالی به ما بده؟"

اکبر آقا: "چرا که دارم. یه حسن آقا هست جنب خیابون hearst  و امامزاده پابلو، کارش خییییییلی تمیسه. بگو اکبرآقا فرستاده. ضمنا قبلش بگو اکبرآقا ام اند ام گفت یه چکاپ بزنه قبل اینکه ماشین رو بفرسته زیر تست. اگه دید تست رو پاس نمیکنه بفرستش آقا نوریک یه آچال کشیش بکنه." (آقا نوریک هم از هم‌وطنان ارمنی هستند که لیسانس مکانیکشون رو از آلمان گرفتند - حالا ما دیگه همکار هم از آب دراومدیم - و یکی دو مغازه بالاتر کارمی‌کنند.) 

رفتم خدمت حسن آقا. سلام نکرده فهمیدم که حضرت حسن‌آقا از خاک‌ِ پاکِ شهر شهیدپرور اصفهان هستند. ما که دیگه فاتحه حقوق این ماهمون رو خوندیم. تو مغازه هم پاتوق شش هفت نفر ایرانی شست هفتاد ساله بود. یکیشون اونقدر پیر بود که از زمان به قول خودش "خدابیامرز رضاشاه" خاطرات تعریف میکرد. یعنی میگفت شما که میگید زمان شاه تازه زمان "خدابیامرز رضاشاه" رو ندیدید و از این حرفا. وجه مشترک همه‌ این هم‌وطن‌های گل هم این بود که یا عینک دودی به چشم داشتند یا عینک دودیشون رو خلبانی زدن بالای سرشون. حسن آقا آش پخته بود و (نمیدونم از کجا) نون بربری تازه گیر آورده بودند و جماعت حالا بخور کی نخور. حسن آقا که چیزی نمی‌گفت ولی بقیه جماعت دیگه تعارف پشت تعارف که بفرما آش. گفتم خدا عمرتون بده، حسن آقا پاشو کار مارو را بنداز که باید برم کار ملت رو راه بندازم معطلند.

دیگه حسن آقا با تشکیلات اومد که ماشین رو تست اولیه بکنه. دستگاش رو نزده به سیستم برق ماشین گفت: این که چراغ موتورش روشنه! این که محاله تست رو پاس کنه.... 

براش توضیح دادم که آقا این چراغ اولا سه‌ماهه که روشنه، ثانیا دوست عزیزم که این ماشین متعلق بهشونه فرمودند که "این چراغ چیز خاصی نیست" و دوست عزیز ضمنا ادامه دادند که "بعضی وقتا روشن میشه و بعد از یه مدتی هم خودش خاموش میشه"!!!  حسن آقا پرید وسط حرفم که: "کامپیوتر که اینا حالیش نیست. اگه چراغ روشن باشه ماشین سیگنال میفرسته و تست رو پاس نمیکنه ..."

 دردسرتون ندم تست انجام نشد. دیگه ما کلا ریخته بودیم بهم که خدایا حالا من چیکار کنم؟ مملکت غریب نه دوستی نه آشنایی خدایا بی ماشینی هم بد دردیه. حالا اتوبوس کاش پیدا می شد یعنی پیدا میشه ها ولی اتوبوسهاش خیلی بی نظمند... 

 بالاخره گفتیم حسن آقا حالا ما چه خاکی به سرمون کنیم؟ بایدببرم تعمیرگاه؟ حسن آقا پریده وسط حرفم که نه بابا!‌ مگه نگفتی دوستت گفته چراغش خاموش میشه؟‌ هروقت خاموش شد بیا من میزنمش به دستگاه برات تست رو میگیرم. این دستگاه میگه تورکمتر کلاچش خراب شده. بخوای تعمیرش کنی کلی خرجش میشه.

ما هم گفتیم باشه. دیگه راه افتادیم و نذر و نیاز و چهار قل و آیت الکرسی و دیگه سپردیم هم به این و اون که نذر و نیاز کنند. دیگه ظاهرا اینا با هم کارکرد و همون شب - بعد از سه ماه که مدام روشن بود- چراغ موتور خاموش شد. دیگه از لحظه‌ای که چراغ موتور خاموش شد تا فردا صبحش که ماشین رو بردم پیش حسن آقا از استرس نصف عمر شدم. هی میگفتم الانه که روشن بشه. ولی خداییش دیگه مرام گذاشت و خاموش موند. صبح هم تست رو گرفتیم و یک عدد قطعه چک تا نخورده هم دادیم به حسن آقا و ماچش هم کردیم و رفتیم که بریم سر کار و زندگی.

----------------------------------

 بیست و چهار ساعت بعد از تست حسن آقا، چراغ موتور دوباره روشن شده. ولی حالا تا دوسال دیگه (آهنگین بخونید:) چراغ مراغ رو بیخیال، کلاچ ملاچ رو بیخیال، بیا وسط .... (حرکات موزون؟؟؟ استغفرالله!)


اینم کانتریبیوشن ما به ایالت کالیفرنیا. دیگه یک ایرانی در آمریکا که میگن خوب باید یخده ایرانی بازی دربیاریم دیگه، مگه نه؟