داعش در شعر حافظ


شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت ...

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

کای دریغا بوداعش نرسیدیم و برفت

 

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ...

حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود

قدمی نِه بوداعش که روان خواهد شد

 

(کسی اینجا «مادر  پیاله» را یادشه؟)