سلام

دیگه خوشبختانه اینقدر دوستان وبلاگ‌های رنگارنگ می‌نویسن که جایی برای اراجیف ما نمونده. anyway وبلاگ امیررضا هم به تازگی شروع شده که بسیار جالب ( به همراه عکس و بالاخره کلی باکلاس هستش  http://napless.blogspot.com/  )

برای دوستانی که امیررضا رو نمی‌شناسن امیررضا رحمانی فارغ‌التحصیل هوافضای شریف بود و حالا توی دانشگاه واشنگتن در حال تحصیله.

عرض کنم که خوب ما پایان‌ترم‌ها رو هم دادیم. البته نمی‌تونم بگم خوب یا بد. باید دید چی می‌شه! اینجا هم دیگه هیچ چیز جدیدی وجود نداره که قابل توجه باشه. این امیت پاک مارو وجی کرده . دیشب برای شام رفتیم یه جایی و پیشنهاد داد که یه غذایی به اسم gardenburger  بخوریم ( به فارسی می‌شه علف برگر) ظهر هم که وجی پاستا خوردیم . خیلی هم بد نیست.می‌شه بدون گوشت هم زندگی کرد. فکر کنم گفتم که این‌ها که اسم دینشون جن هست ( order of magnitude تعداد خداهاشون از مرتبه‌ی ده به توان ۵ هست. ما یه دونه رو نمی‌تونیم راضی نگه داریم چه برسه بخوای کاری کنی اینهمه خدا ازت راضی باشند) بله اینا حتی تخم‌مرغ هم نمی‌تونند بخورند.

بگذریم. عرض کنم که کار ما شده اینجا سر و سامان دادن به نمرات تافل و جی‌آر ای. فکر کنم سال بعد تافل تصمیم بگیره که منتقل شه به کمبریج که خرج پستش کمتر بشه.  دیگه کم کم بچه‌ها دارن شاکی می‌شن که این میل باکس ما هر روز پر نمره‌ و سی دی تافل هستش. من سعی می‌کنم اول وقت (یازده) برم میل باکس رو خالی کنم که ... خوب بهتره دیگه. البته کم کم بچه‌ها هم دارن علاقمند می‌شن که مثلا نمره‌ی های جدید رو ببینند. بنابراین می‌شینین و نمره‌ها رو می‌خونند و از این حرفا (جاستین و اوفوک ) یه طبقه‌ی کمد کاملا پر از سی‌دی تافل جی آر ای هست و یه طبقه هم نمرات!! جالبیش اینه که یه سری نمره و سی‌دی هم میاد که من اصلا نمی‌شناسم مال کیه. لطفا حداقل یه میل بزنید که من نمرتون رو براتون بفرستم!

یه چیز مهم که وجود داره اینه که اینجا دانشجوهای خارجی خیلی کار می‌کنند. مثلا این آمیت که هندیه با این که دو سه تا بیماری هم داره و همش دکتره و از این حرفا حداقل ۳ برابر من کار می‌کنه. خوب نتیجه معلومه دیگه ( توجه دارید که آی کیوی هندی‌ها بالاست). مثلا الان که من تازه از یک مراسم دوستانه (پارتی!!‌)‌ برگشتم و قبلش هم دوتا مراسم دوستانه‌ی دیگه بود و ساعت حدود ۲ بعد از نصف شبه هنوز آمیت log on هستش فقط برای مقایسه می‌خواستم بگم. ولی مثلا جاستین که هم آپارتمان من هست اگه در طول دو سه روز حس درس خوندن پیدا بکنه حتما باید تلویزیون جلوش روشن باشه ( بسته به نوع درسی که می‌خونه فیلم اکشن یا تکراری یا خانوادگی می‌ذاره) تمرینات بدن‌سازیش هم که قطع نمی‌شه. دیگه تفریحاتش هم که جای خود داره. مسافرت ویکندش هم که محاله قطع بشه . اینه که آمریکایی‌ها خیلی خطر ساز نیستند. چینی ژاپنی‌ها هم که خیالی نیست هر چی درس بخونند! می‌مونند اروپایی ها که خوب اونا یه کم وضعشون فرق می‌کنه (نسبتا باهوش  و پرکار.  چی‌می‌شه!!)

عکس زیر هم یه عده از بروبچ ما هستند ( با یکی از استادها) که مکس زحمت کشیده و عکس رو ویرایش کرده. ( مکس اهل اوکراینه احتمالا بتونید توی عکس تشخیصش بدید عین دکتر نثیره حتی حرف زدنش تنها تفاوتش با دکتر اینه که خیلی پسر گلیه). اون چیزایی هم که روی میزه آب هلو و آب زردآلو هستش ( ترجمه‌ی رادیو تلویزیون رسمی ایران ! )



 واما از سیاست.... بابا... حاج آقا رو هم که گرفتن...!!  این یکی و یکی هم این که من هیچوقت نتونستم این معمر قذافی رو درک کنم ( فیلم نماز جمعه‌ی لیبی رو ببینید که هر هفته هزاران نمازگزار میرن پای خطبه‌های الهی سیاسی  ژنرال!!‌ معمر قذافی و جناب سرلشگر با لباس روحانیون مردم را موعظه می‌کنند )

‌  ولی  فکر کنم مهمترین اتفاق هفته‌ی گذشته بزرگداشت دکتر حسن حبیبی، این موجود بی‌آزار و نازنین بود. ما خیلی به ایشون ارادت داریم. از طرف من به کسانی که به اسم ایشون متخلص هستند تبریک بگید (علما دانند)

تنکس گیوینگ

سلام

ببخشید دیر شد (ای بابا کاماش کجاست >ءN‌+ـ()*،× آهان پیداش کردم ، شیفت و ۷ ) عرض کنم که داره کم کم آخر ترم میشه و طبق معمول دربدر بدنبال جزوه. خوشبختانه هزینه‌ی کپی جزوه را ایر فورس زحمت می‌کشه می‌ده اینه که ما خیلی براشون دعا می‌کنیم. البته ایر فورس پول می‌ده که برای اون تحقیقات بشه ولی تحقیقات کیلویی چنده.

جای شما خالی اینا یه عید دارن به اسم تنکس گیوینگ صبر کنید ببینم ... آهان thanks giving که همه میرم دور فامیلاشون جمع می‌شن و تورکی می‌خورن ( ما هم اول فکر کردیم که یعنی غدای ترکی بعدش فهمیدیم که اینا به بوقلمون می‌گن تورکی ) بالاخره که خوبه دیگه دو روزم تعطیله. من dinner  ساعت ۲ بعد از ظهر خونه‌ی ed  بودم بعدش هم جورج دعوت کرده بود که با امیت رفتیم ( من که عادی عادی رفته بودم اما امیت یه کت چارخونه بوشیده بود که خیلی برازندش بود) این ed اصلا ایتالیایه و ایتالیایی‌ها خیلی دست بختشون خوبه البته ما رفته بودیم خونه‌ی مامانش اینا که توی حومه‌ی بوستون توی شهری به نام waltham هست . مامان اد در عنفوان جوانییه ( ناقابل ۷۹ سال) بعد توی این چیزایی که برای آدمای سرطانی کار می‌کن جاب داره یعنی آدم‌های سالخورده‌ای رو که نمی‌تونن خودشون رانندگی کنن می‌بره بیمارستان یا حتی خارجی ها و ... کلی برای من از یه مریض ایرانیش تعریف کرد که ۲۰سال بیش ! به خرج دولت  ایران اومده بود برای مداوا ( و گفت چه دولت خوبی دارید) و اون رسونده بودش بیمارستان و از این حرفا ( بدبخت فرداش هم عمرش رو داده بود به شما ...) عرض کنم که مامان خانوم اد تنها زندگی می‌کنن چونکه ۶ سال بیش بیوه شدند . خوب دیگه دنیا همینه دیگه . شباهم می‌رن داون استارز با رفقاشون حکم و بلوف بازی می‌کنن ( شب قبلش به ییرزن خرفت طبقه‌ی بالاییش ۱.۵ دلار باخته بود ...) اصولا اینجا آدما خیلی عمر می‌کن ولی چه فایده...

بگذریم .. بعدش هم رفتیم با جناب آمیت خونه‌ی جورج . جورج و زنش اهل hungary هستند ( مجارستان) . این امیت خیلی آداب معاشرت بلده. شب قبلش بهم گفت که نمیشه که اینجوری دست یس وییش یا شد رفت خونه‌ی ملت باید بریم براش یه چیزی بخریم. ما هم گفتیم بابا بی‌خیال ... آقا دردسرتون ندم مارو مجبور کرد تمام مغازه‌های این گالریا مال رو بگردیم ( توجه دارید که هر مغازش اندازه‌ی یه فروشگاه رفاه سر میدون آزادیه) هیچی دیگه منم که از این کارا بلد نیستم بالاخره یه خرس برای آقا یسر تازه قدم اومده ( چی باید بگم‌؟) خریدیم یه ساعت رومیزی هم برای خونه شون.

حالا ایشالا اومدید اینجا این رسم و رسومات رو یاد می‌گیرید. دوستان زیاد میل می‌زنند برای مقاله و اینها یکی از دوستان یه فرمت خوب درخواست مقاله داده که من اینجا می‌ذارم شما هم اگه خواستید توی همین فرمت بنویسید خیلی برای من خوشایند تر و راحت تره:

in maghale chand safhas.
age ziad nist chareii joz scan nadari! bebinam mage oonja scan maghale sakhte fogesh 10 safhe ham ke bashe scanesh mishe 10 daghighe 
pdf kardanesham choon shomaii 10 daghighe, 10 daghighe ham baraie Email zadanesh(ordera hal mikoni ya na). !
az tarafi khialet rahat bashe akharin maghalas(inshallah).choon ta akhare in mah def mikonam!

البته توجه دارید که مقاله‌ی این دوست عزیزمون بجای ۱۰ صفحه ۲۵ صفحه بود. علما که حضرت اجل را شناختند اونایی هم که نشناختند بماند. بالاخره اینا گذاشتم که با وجدان آسوده اگه کاری داشتید که از دست من بر میاد به من بگید. ا

این آدرس علی آقای گل هم توی blogspot هستش ببخشید ما سواد درست حسابی که نداریم اینترنت مینترنت اینا هم خیلی بلد نیستیم اینه که اشتباه میشه دیگه.

عرض کنم که اصلا امشب نمی‌خواستم چیزی بنویسما اینه که همش دری وری شد. بهتره برم بخوابم . در ادامه‌ی اتفاقات خوب دیروز خبر ... رفتم برای ID درخواست بدم (مثل همه‌ی آدما و بچه‌ها) شانس ما رو که می‌گی یه دفعه گیر داد که ویزات اکسیایر شده. حالا هرچی براش توضیح می‌دی که دختر خانم من اف وان هستم اینجا در حال تحصیلم می‌گه که باس من گفته که نمیشه. هیچ‌چی دیگه حالا باید برم اداره‌ی مهاجرت براشون اثبات کنم . ( خدا می‌دونه چجوری باید حالی اداره‌ی مهاجرت بکنم !) آقا خیلی ممنون برای همدردیتون. شانسه دیگه ۵۰ نفر رفتن ID گرفتن ( ایرانی‌ها) نوبت ما که شد گیر داد.

عرض کنم که آقا مارو دعا کنید این امتحانات به خیر بگذره جزوه‌ی خوب گیرمون بیاد ( غیبت‌ها هم که یکی دو جلسه نیست ...) ایشالا از ترم بعد  همه‌ی کلاسارو می‌رم

چند نفر از دوستان جدیدا دفاع کردن ( مهدی و محسن و علی ) که از راه دور تبریک می‌گم بهشون و چند نفر از دوستان تازگی ازدواج کردن و یه سری هم که بابا شدن و یه سری هم مامان شدن که به همشون تبریک می‌گم ( اسمشون رو بعدا می‌گم)

آقا شب به خیر

کتاب

سلام

نگفتم همه منتظرند که از این سنجاب بشنوند. حتما عکس سنجاب رو توی وبلاگ بیژن عزیز ببینید خیلی make sense می‌کنه

عرضم به حضورتون که از مشکلات. البته خوب اینجا مشکلات که چه عرض کنم... آقا خلاصه‌ی کلام که اینجا مشکلی نبوده که برای دایی‌تون پیش نیاد. اولین اتفاق خوبی که افتاد این بود که عزیزان housing توی مدارکشون نوشته شده بود که من به جای اول سپتامبر اول جولای قراره بیام اینجا. یعنی در حقیقت اونا می گفتن که تو وقتی خواستی آنلاین اپلای کنی زدی اول جولای . بعد حالا چی شده ما از اول جولای اتاق آپارتمان رو برات خالی کردیم و حالا باید دو ماه بیشتر رنتشو بدی ( دوستان توجه دارند که اجاره این آپارتمان ماهی ۵۵۰ دلار!!‌هست) هیچی دیگه خوب آدم اولش می‌خواد هرچی کمتر با این آدمای اداری فرنگی سر و کارش بیفته خوب تا کم کم فرهنگشونو یاد بگیری و بتونی به زبون‌ خودشون باهاشون حرف بزنی. ما هرچی می‌خواستیم اینجوری بشه بدتر شد. هیچ‌چی دیگه حالا توی درگیری جا افتادن و خرید مایحتاج اولیه و ثبت نام و ... کارم شده بود از این آفیس برو به اون آفیس. با این سرو کله بزن و با اون سر و کله بزن. هیچ‌چی به هیچ صراطی مستقیم نبودند. دیگه بعد از اینکه با هزار تا دلیل و مدرک ثابت کردم که من قصد نداشتم توی اون تاریخ بیام و اشتباهی رخ داده قبول کردند که این پولو ۵۰-۵۰ نصفشو من بدم نصفشو هم هیچی. آقا دردسرتون ندم در نهایت ۳۰۰ دلار اضافی به خاطر کشک منو شارژ کردند.

کماکان ترجیح می‌دم کمتر با این آدما سروکارم بیفته اما مگه میشه. هفته‌ی پیش گفتم خوب بعد از یه سری دردسرها امشب هوا هم یه کمی سرد شده برم یه هیتر بخرم و یه خواب راحت بکنم و بعدش هم بشینم درس بخونم. دوتا فروشگاه رو می‌شناختم که هیتر می‌فروختند. هر دو شونو سرزدم  و بالاخره یه هیتر خوب و نسبتا مناسب انتخاب کردم و خریدم . بعد هم با شاتل اومدم آپارتمان(شاتل فضایی نه! اینجا به این اتوبوس‌‌های کوچیک می‌گن شاتل) آره دیگه ( حالا وسط ماه مبارک! هم هستش) آقا ما هنوز این دوشاخه را به سوکت نزده بودیم که جناب هیتر با صدای مهیبی رفتند روی آسمون!‌ کارد بهم می‌زدی خونم در نمی‌اومد. حالا خوب قوانین تعویض و استفاده از گارانتی و اینا هم که در مورد هر چیزی فرق می‌کنه اینه که گفتم یاعلی شروع شد. بالاخره با هر زحمتی بود جمع و جورش کردم و بردمش همون فروشگاهی که خریده بودم و حالا بیا حالی طرف کن که آقا این چیش شده. ولی خوشبختابه خیلی دردسر نداشت و حاضر شد که عوضش کنه که من ترجیح دادم برم یه جای دیگه یه مدل دیگه بخرم.

هفته‌ی پیش هم یه کتاب برگردوندم به کتابخونه که گم شده!‌ من مطمئنم که اونو انداختم توی صندوق مخصوص کتاب‌های برگشتی و عزیزان کتابخانه اونو توی اکانت من هنوز خط نزدند. دیگه دردسرتون ندم که من چقدر اینطرف اونطرف رفتم و چند تا فرم پر کردم و ... و اون عزیزان هم هنوز دارند می‌گردند.... و این ماجرا ادامه دارد

آهان تا یادم نرفته کار و بار مدیکال سنتر... اون دیگه خیلی افتض بود. خدا به روزگارتون نیاره کارتون به اینا بیفته. سر کارهای بیمه و از این جور چیزا ... منو بیچاره کردند. خوب البته این چیزایی نیست که برای همه پیش بیاد ولی خوب دیگه اگه مثل حاجیتون!‌ روی سبد شانس نشسته باشید اینه دیگه خوب حالا هر دفعه ۵-۶ مورد از این اتفاق‌های خوب رو می‌نویسم که روحیه بگیرید. یه نکته هم رو باید توجه داشت که اینجا روی کسی نمی‌شه حساب کرد . یعنی اینکه هر کاری رو خودتون باید بکنید. در هر صورت ایشالا اگه اومدید اینجا آفیسی نبوده که من سروکارم بهش نیفتاده باشه هرکاری بود در خدمتتون هستم.

امشب افطار ام آی تی بود که استادهای دانشگاه و کارمندهای دانشگاه رو دعوت کرده بودند. افطاری خوبی بود جای همگی خالی بود. یه سخنرانی خوب هم داشت که من miss کردم

عرض کنم که این امیت ما هم یه کمی این لغت های فارسی رو بلده ... دیروز داشت برام قصه‌ی " نادیر شاهاظفر"  رو می‌گفت (البته نمی‌تونه فارسی حرف بزنه ولی خوب یه سری کلمات مثل کتاب و اینا رو می‌فهمه) ( من مرده بودم از خنده یادم اومد یه بار یکی از بچه‌ها می‌گفت این جناب نادر هر وقت پول کم می‌اورده یه لشگر جمع می‌کرده و یاعلی یه سفر می‌رفته هند و بالاخره چند سالی اوضاع توی کشور به راه می‌شده . البته امیت خیلی از این نادیر شاهاظفر بد نگفت ولی گفت که یه سری چیزا رو ورداشته رفته ( که البته من فکر می‌کنم خیلی بیشتر از یه سری چیزا بوده)

بعدش هم داشت در مورد کاظیم کان حرف می‌زد که من بهش گفتم تلفظش غلطه. بعد ازش پرسیدم که تفاوت kan  و  khan چیه و اون گفت که اولی kan  هست و دومی  kkkkkan ولی من گفتم که این دوتا که یکیند تو باید بگی کاظم خان اول که چپ چپ منو نگاه کرد و بعد گفت که چندبار دیگه تلفظ کنم. بعد اومد سعی کنه خ رو تلفظ کنه که نمی‌دونم زبونش توی حلقش گیر کرد چیش شد که بالاخره هرچی مونده بود دیه ش بیفته گردن ما!‌ دیگه گفتم بابا بیخیال همون کاظم کان خوبه اشکالی نداره. واقعا تلفظ خ اینقدر سخته؟؟

آقا شرمنده از دوستان من لینک دادن و از این جور کارا بلد نیستم. ولی این وبلاگ بیژن و علی را ببیند

azadi-b.persianblog

alisinwonderland.persianblog

آقا فان باشید سی یو