شمارش

حنا: بابا یاد گرفتم تا ۳۰۰ بشمارم به فارسی.

بابای حنا [در حال خواندن اخبار از روی موبایل]: آفرین دختر گلم. باریکلا!

حنا: بشمارم برات که ببینی؟

بابای حنا [با کمی مِن و مِن]: فکر بدی نیست، ولی نه دیگه، من که می‌دونم خوب بلدی. برات یه جایزه هم می‌خرم. لازم نیست دیگه الان بشماری. اصلا می‌خوای بری برای مامان بشماری؟

حنا: لطفا! خواهش می‌کنم!‌ می‌خوام ببینی چقدر خوب بلدم.

[مامان حنا چشم غره می‌رود و با ایماء و اشاره می‌رساند که طبق آخرین نظریات روانشناسی تربیتی در چنین شرایطی  باید حتما اجازه داد فرزند کارش را ارائه کند]

بابای حنا [ با لحنِ از سر ناچاری]: باشه بابا. بشمار.

حنا [خیلی شمرده شمرده و با دقت]: یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده،‌ دوازده،‌ سیزده ....

[یک ربع بعد]

حنا: ... دویست و پنجاه و چهار، دویست و پنجاه و پنج، دویست و شستاد و شش .... آخ آخ. اشتباه شد. اشتباه شد. از اول باید بشمرم!‌ از اول:  یک، دو، سه، چهار ...
بابای حنا:   



نظرات 2 + ارسال نظر
لیمو دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت 23:24 https://lemonn.blogsky.com

سارا چهارشنبه 11 اسفند 1400 ساعت 09:17

نمیدونم از اوضاع احوال ایران واقعا بیخبرید یا به دلیل مذهبی بودن به حکومت ایران مقدس ماآبانه نگاه می‌کنید یا چی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد