روزنوشت‌های یک‌ دی‌نی ۱ - سلام

سلام

اسم من حناست. من صفر سالمه. جدی میگم. صفر سال و صفر ماه و صفر روز. یعنی هنوز به دنیا نیومدم. میدونم باورش سخته، ولی دیگه قرن بیست و یکمه دیگه. این چیزا به زودی عادی‌تر هم میشه. بابام یه وای-فای خریده واسه خونه از اونا که امواجش از سه متر دیوار بتونی هم رد میشه. منم دیدم اینجا هم که من هستم خط خوب میده، دیگه گفتم کانکت بشم یه گشتی بزنم تو اینترنت. 

 امروز خبرا رو که خوندم دیدم حوصله‌ام خیلی سر رفته، این بود که گفتم حالا که هر ننه قمری وبلاگ داره، منم یکی راه بندازم. ولی حالا چون بابا سرش (به دلایل واضحه) شلوغه و نمی‌رسه وبلاگش رو آپ کنه گفتم در خلال این مدت من هم توی همون وبلاگ بابا بنویسم. سعی می‌کنم مرتب بیام بنویسم. اینو فعلا تستی می‌فرستم بعد دوباره میام مفصل خاطراتم رو می‌نویسم.


آی لاو یو
و لایک یادتون نره.

 

پانوشت:‌ سوال اومده که دی‌نی که توی عنوان اومده یعنی چه. ببینید عزیزانِ من، بنده یک نی‌نی‌ هستم،‌ ولی دقیقا به همین دلیل که نی‌نی هستم زبونم یه کمی می‌گیره و نمی‌تونم همه‌ی کلمات رو درست تلفظ بکنم. اینه که وقتی در مورد خودم حرف می‌زنم و می‌گم «نی‌نی» همه می‌شنوند «دی‌نی». اسم من رو هم گذاشتن «‌دی‌نی». حالا داستانش طولانیه. بعدا مفصل می‌نویسم. 



نوشته شده توسط:‌ حنا