یه زمانی خواهرشوهرها برا خودشون ابهتی و شخصیتی داشتند، اصن یه طوری بود که عروس خونواده شبها کابوسشون رو میدید و خیس عرق از خواب میپرید. بردنِ اسمشون کافی بود که رعشه به تن عروس خانواده بیفته و فشارش بیاد پایین مجبور بشن بهش آب قند بدند. اصن خواهرشوهرهای درست حسابی که به طرفه العینی فشارخون عروس رو منفی می کردند! حق و حقوق شوهر مظلوم رو از حلقوم عروس میکشیدند بیرون! شوهر یه جایی برای تظلم و دادخواهی داشت. حداقل یه گوش شنوایی بود که شوهر بیچاره بره پیشش درددل کنه. بعد هم دیگه حداقلش این بود که خواهر شوهر توی مهمونی بعدی یه چشم غره میرفت به عروس و دیگه عروس تا یکی دوماه حساب کار خودش رو میکرد، یعنی این تازه خواهرشوهرهای بیعرضه بودند، دیگه حریف حراف هاشون که نگو و نپرس ...
...
اما گذشت اون دوره ها، گذشت...
الان که دیگه دوره آخرالزمون شده. عروسها از خواهرشوهر حساب که نمیبرند هیچی، کلی هم برا من با هم رفیق میشند و میرند خرید و درددل میکنند و دل میدند و قلوه میگیرند. بعد هم میشینند دستجمعی علیه شوهر فلک زده توطئهچینی میکنند. به جان خودم، کافیه یه دهدقیقه اینا رو تنها بگذاری یه جا، یه توطئه جدید طراحی کردند...
خدایا این چه دوره زمونه ایه که ما توش بدنیا اومدیم؟ هان خدایا؟
از من میشنوید اگه زن نگرفتید یه چندسالی صبرکنید شاید اوضاع بهتر شد. الانا که وضع خیلی خرابه.