داشتم به همسایهمون شکایت بچهها رو میکردم که توی هر یک ساعت، دو دقیقه با هم بازی میکنند، بعد۵۸ دقیقه دعوا. گفت: «برو خدا رو شکر کن. ما همین یه بچه رو داشتیم و قبل از مدرسه نگذاشته بودیم کسی حتی یک بار هم کمتر از گل بهش بگه. روز اول مدرسه یکی از بچهها هلش داده بود، و بچهی ما تا سه ماه لکنت زبون داشت...»
خواستم بگم همین الان - وسط جیغ و داد اینها که تا ده تا خونه اونور تر هم میره - دارم شکرگزاری بجا میآرم.