روزنوشت‌های یک دی‌نی ‌۵ - مادرِ دوم

نما: داخلی.

بابا در حال عوض کردن پوشک.

[بابا زیر لب خطاب به من غر میزنه]: بچه چقدر چیز خوردی که نصف وزنت رو خرابکاری کردی؟

[من] گریه+ دست و پا زدن

[بابا داد میزنه] اون پستونکش رو یکی بیاره. یالا دیگه!

[من] گریه‌ی بلندتر. 

[بابا با صدای بلند خطاب به من] بچه کر شدم آروم‌تر. دارم عوضت میکنم. چی‌کار کنم دیگه. چه گرفتاری شدیم‌ها!

[بابا بلند داد می‌زنه] پس چی شد اون پستونک. بابا یکی بیارتش! گلوی این بچه پاره شد از بس داد زد!

مادر برزگ سراسیمه به اتاق می‌رسه. بابا پستونک رو به سرعت می‌گیره و در دهان من می‌گذاره. گریه من تمام میشه.

[بابا با صدای آروم] خدا بیامرزه پدر و مادر اونی که پستونک رو اختراع کرد.

[مادربزرگ] واقعا بیامرزدش. به پستونک میگن مادرِ دوم ...

 

[من توی دلم] این رو دیگه کجای دلم بگذارم. مادر دوم!

برای شادی روحیه خودم "مادرِدوم" رو ول می‌کنم و ترکیب جیغ-گریه-دست و پا زدن رو که بابا خیلی دوست داره  از سر می‌گیرم.

 


نوشته‌شده توسط: حنا