رمان

رویجلد کتاب صد سال تنهایی به ترجمه بهمن فرزانه جمله ای از ناتالیا جینزبورگ (نویسنده واقعگرای معاصر) نوشته شده است که بخش اول آن زمانی سوالی بزرگ در ذهن منبود:

"اگر حقیقت داشته باشد که می‌گویند رمان مرده است یا در احتضار است پس همگی از جای برخیزیم و به این آخرین رمان سلام بگوییم" ... 

آیارمان واقعا در حال احتضار است؟ اگر مدتی باشد رمانی نخوانده باشید وبیشتر داستان هایی که شنیده اید از زبان کارگردانان حرفه ای سینما باشد آنوقت اگر یک رمان خوب بخوانید تازه می فهمید چقدر از دیدن قیافه های تکراریبازیگران هالیوودی خسته بوده اید و چقدر داستان ها و تکنیک های قدیمیهنرپیشه های فیلم ها فرصت تفکر و تخیل و تجسم را از شما ربوده اند.

یکرمان خوب از کلمات برای تشکیل تصویر در ذهن استفاده میکند و بعد اینشمایید که تصویر را با استفاده از خاطرات و تجربیات خودتان میسازید. همینساختن تصویر و اتصالش به تجربیات قبلی زندگی و نیاز به تفکری که ذهن شمارا به چالش میگیرد تجربه متفاوت و زیبایی است که اگر در زندگی فقط فیلمدیده باشید شاید هرگز احساسش نکنید و اگر فقط کتاب خوانده باشید شاید هرگزبه درستی زیباییش را تمییز نداده باشید.

کتابرا می‌شود هر چند یک‌باری بست و به سقف خیره شد و فکر کرد. می‌توان یک صفحه را دوبار خواند ( و شاید سه بار و شایذ چهار بارو شاید ...). و اینکه بعضی وقتها داستانی پیدا میشود که چندین و چند بارمیخوانیدش و هربار که میخوانید درست مثل اینست که داستان جدیدی خواندهباشد - با همه تصاویر و قیافه های جدید - با آدمهایی که زمانی کوته فکر و ابله جلوه میکردند و امروز تک تکرفتارشان و واو به واو کلامشان برایتان معنی دارند و آدمهایی که زمانی مظلوم و خوب جلوه می‌کردند و حالا دیگر نه. نمی‌دانم ولی حس می‌کنم فیلم‌ها آن‌قدر همه‌ جزئیات را در دهان انسان می‌گذارند که کمتر جایی برای آن چالش ذهنی باقی می‌ماند. تمامی تصاویر و شخصیت‌ها و داستان و قضاوت همه و همه می‌شود آن‌چه که در ذهن کارگردان بوده. 

این روزها که کمتر فرصت دست میدهد ولی با این حال چند روز پیش رمان "بیچارگی" آنتوان چخوف را میخواندم. و همان‌طور که باید و شاید آنقدر این رمان کوتاه برایم مفهوم داشت و آن‌قدر زیبا بود که الان که می‌نویسم حس می‌کنم نه از کتابی که خوانده‌ام که از خاطره‌ای در دوردست زندگی و ذهنم حرف می‌زنم.

رمان "بیچارگی" (misery) جناب چخوف را میتوانید از اینجا یا اینجا بخوانید. (حداقل یکی دوباری به لغتنامه احتیاج خواهید داشت)


***********************
***********************


آهنگ زیبای Nostalgie از Roger Colas را - باور کنید یا نه - اولین بار وقتی تنها مسافرآخرین اتوبوس شبی برفی بودم شنیدم. راننده آنقدر مهربان بود که برایم کپی اش کند و چند روز بعد بیاورد.