فقر، عظیم ناخوش چیزی است*


یکم -  ساعت حوالی شش صبح یک‌شنبه پنجم تیرماه ۱۳۹۶ است. راننده‌ی یک تانکر نفت خام، که بیست و پنج هزار لیتر نفت را از کراچی به لاهور می‌برد نزدیکی‌های بهاولپور۱ کنترل خودرو را از دست می‌دهد. تانکر از جاده خارج و همان نزدیکی‌ها واژگون می‌شود. نفت از تانکر به بیرون سرازیر می‌شود۲.

  

صدها نفر از مردم روستاهای کوچک اطراف و کارگران یک مزرعه‌ی انبه مجاور که با موتور سیلکت و خودرو  به سر مزرعه می‌آیند به سمت تانکر واژگون شده هجوم می‌آورند تا نفتی که نشت می‌شود را با خود ببرند. راننده به جمعیت التماس می‌کند از تانکر واژگون شده دور شوند. فریاد می‌زند: «فایده‌ی این نفتی که جمع می‌کنید چیست؟ آخر با این چه‌کار می‌توانید بکنید؟۳»  کسی گوش نمی‌دهند. پلیس سر می‌رسد و قصد دور کردن مردم را دارد. توفیقی حاصل نمی‌شود.


 دقایقی می‌گذرد. 

تلفن‌های همراه بیرون است و مردم به دوستان و فامیل و آشنایان خبر می‌دهند که سریع بیایند. تعدادی سیگار روشن می‌کنند...


یک لحظه، به چشم برهم زدنی، تانکر منفجر می‌شود.
شاید در اثر تهِ سیگار کسی،‌شاید جرقه‌ی کوچکی از تلفن همراه کسی، شاید باتری‌‌های داخل تانکر ...

************

حالا ساعت ده صبح است، کمتر از چهارساعت پس از خروج تانکر از جاده...

 کشته‌شدن بیش از ۱۵۳ نفر تایید شده است. بیمارستان «بهاول ویکتوریا» ۴۰ مجروح بالای ۷۰٪ سوختگی دارد.  بیمارستان «نیشتر» بیش از ۱۰۰ مجروح دارد. ۵۱ نفر در شرایط بحرانی با هلیکوپتر به بیمارستان «مولتان» در ۱۰۰ کیلومتری محل حادثه منتقل شده‌اند. ۷۵ موتور سیکلت و تعداد زیادی خودرو کاملا سوخته‌اند ...


من در بهت مطلق خبرها را می‌خوانم، و مدام زجّه‌ی راننده‌ی تانکر در گوشم طنین می‌کند که 
 «فایده‌ی این نفتی که جمع می‌کنید چیست؟ با این آخر چه‌کار می‌توانید بکنید؟»



دوم - فیلم ابد و یک‌روز  ساخته‌ی سعید روستایی جایزه‌های جشنواره‌ی فیلم فجر سال ۱۳۹۴ را درو کرد۴. ولی شاید از ساخت خوب و بازی خوب و فیلم‌نامه‌ی خوب و دکوپاژ و موسیقیِ فیلم خوب که بگذریم، بی‌مانندترین نکته‌ی فیلم تصویر دست اول و واقعی از ابد و یک‌ روزِ حبسِ در  فقر است: فقر، نان شب نداشتن و گرسنگی نیست. فقر حبسِ ابد در فلاکتی بس‌عظیم‌تر است در یاس مطلق و بی‌هیچ امیدی برای رهایی. فقر  زندانی شدن در سیاه‌چالِ تقدیرِ محتومِ شومی  است که هر حرکتی برای تغییرِ آن، قفل‌ها و زنجیر‌ها را محکم‌تر برگردن محبوسانش می‌فشرد.  


سوم- داستان‌های یک‌شبه پول‌دار و خوشبخت شدن،  این روزها بیش از هر زمان دیگر سر زبان‌هاست. قدیم‌ها این داستان‌ها افسانه‌ی سیندرلا و هزاران نسخه‌ی شبیه‌اش بودن، و امروز قهرمانانش استیو‌جابز و زاکربرگ و غیره هستند. داستان‌های دیروز بر «سرشت نیک» تاکید می‌کردند و داستان‌های امروز به «اراده» و «پشتکار». واقعیت زندگی، اما، خیلی از این داستان‌ها، که قدیم‌ به درستی افسانه خوانده می‌شدند، فاصله دارد.  دانشجوی کلاس من که روزی ده ساعت در رستوران کار می‌کند دربندِ‌ ابد و یک روزِ فقر است. او - هرچقدر هم باهوش باشد- هرگز فرصت نخواهد یافت ایده‌ی جدیدی بزند و در گاراژ خانه‌ی باباجانش استارتاپش را شروع کند. ایده‌اش را هم داشته باشد،‌ هوش و پشتکارش را هم داشته باشد، فقر امانش نمی‌دهد. یک دقیقه برایش زمان نگذاشته، برای تمام کردن یک جمله انرژی ندارد،‌ پلک‌هایش دوبار روی هم می‌افتد تا بگوید چرا دیر سر امتحان رسیده. نمره‌های این ترمش بد خواهد بود،‌ مثل نمرات ترم پیشش. احتمالا کار خوبی پیدا نخواهد کرد. شاید تا آخر عمرش در همین رستوران الانش کار کند. ده دوازده ساعت در روز. هفت روز هفته.   


وبسایت کوارتز مدتی پیش مطلبی چاپ کرده بود با این عنوان که «کارآفرینان ژن خاصی برای ریسک کردن ندارد، آن‌ها از خانواده‌های متمول هستند۵».
خیلی درست. به همین سادگی. به کارآفرینان دور و برتان نگاهی بیندازید تا ببینید چقدر این حرف درست است.





توضیحات:

* رضا براهنی مجموعه‌ شعری دارد با عنوان «یار خوش چیزی است»‌ که این خود برگرفته از فیه‌مافیه‌ مولاناست: «یار خوش چیزی است، زیرا که یار از خیال یار قوت می‌گیرد و می‌بالد و حیات می‌گیرد ... ». عنوان این نوشته متاثر از نامِ کتاب براهنی بود و شعری از عطار (مختارنامه): 

تا بودن ما عظیم‌ ناخوش‌ چیزی است

نابودنِ‌ ما عظیم خوش خواهد بود 


۱- Bahawalpur شهری است در ایالت پنجاب پاکستان با حدود پانصدهزارنفر جمعیت.

۲- Pakistan fuel tanker truck explosion kills at least 153 - CNN.com

What is the use of this petrol? What will you do with it now?" he asked, gesturing towards a bucket in his hand.-۳"

۴- چند نقد خوب از فیلم: کاوه علی‌زاده ،‌ آرش انیسی

۵- "Entrepreneurs don’t have a special gene for risk—they come from families with money"