میگفت اگه هنوز یه چیزی روی این کرهی خاکی هست که اندکی، حتی فقط اندکی، بتونه حالت رو بهتر کنه بدون که جزء انسانهای خیلی خوشبخت هستی: یه استکان چایی داغ، یه گپ خوب با دوستان نزدیک، یه پرس چلوکباب، دیدن فامیل و آشناها، یه کتاب خوب، یه جک بامزه، یه مسافرت، یه فیلم خوب، یه شعر خوب، یه منظرهی عالی، دریا، رودخونه، آبشار، یه خونهی رؤیایی، یه ماشین اسپرت آخرین مدل، ارتقاء، پُست و درجه و مقام، شهرت، پول، یه میلیون، یه میلیارد، یه تریلیون ...
میگفت دور و بر ما آدمهایی هستند که دیگه هیچچیزی، حتی یک چیز هم، وجود نداره که بتونه حالشون رو بهتر کنه.
گاهی احساس میکنم در مسیر رسیدن به اون نقطه هستم و نمیدونم چطور باید جلوشو گرفت