بالاخره٬ هرچند کمی دیرتر از معمول٬ زمستان هم به ایالت ما رسید. هوا - جای همگی بسیار خالی – هماینک هیجده درجه زیر صفره ...
امروز روز اولی هست که اینقدر سرد شده و خیلی از مردم (منجمله خودم) هنوز آمادگیش رو نداشتند. اگه دم در ورودی ساختمان بایستید٬ هرکی وارد میشه داره به زمین و زمان بد و بیراه میگه. البته حق هم دارندها. اینقدر سرده که حس میکنی خون توی رگهات منجمد میشه! دیگه باید با بیرون و قدم زدن اینها یک چند ماهی خداحافظی کرد...
**********************
**********************
سیاسیدر حاشیهی انتخابات اخیر میاندورهای مجلس و سنای آمریکا
ساعت سه بعد از نصف شب٬نور زرد کمرنگ چراغ مطالعه٬ سکوت آپارتمان٬
سیمهای زرد٬ خَرَکِ هفتم٬ سیم سوم٬
صدای جا افتادن آچار...
صدای نالهی دیاپازون٬چند لحظه سکوت...
دینگ... دینگ... دوهووووونگدینگ... دینگ... دوهوونگدینگ... دینگ... دووونگدینگ... دینگ... دونگدینگ... دینگ... دینگدینگ... دینگ... دینگدینگ... دینگ... دینگ
- عالی٬ بیستِ بیست!
...
سیم چهارم٬صدای جا افتادن آچار...
دینگ... دینگ... دینگ... دیهوهوهونگدینگ... دینگ... دینگ... دیهووونگدینگ... دینگ... دینگ... دووونگدینگ... دینگ... دینگ... تَ...تووووووق ....
- اَه٬ ]با عصبانیت[٬ سیم هم سیمهایِ زمانِ خدابیامرز ریگان!!
*************************
*************************
نوار "باغ به باغ" را خیلی خیلی زمان پیش (شاید ده یا پانزده سال) یک روز یکی از cousin هام بهم نشون داد (خوبی کلمهی cousinاینه که دیگه خیلی نباید فکر کنی طرف پسرداییِ دخترعمهیِ باباتون بوده یا دخترعمویِ پسرخالهیِ مامانتون!). بهرحال اولین واکنش من هم – شاید مثل اولین واکنش هرکس دیگهای که برای اولین بار روی یک کاست عبارت "دو نوازی تنبک و پیانو" رو ببینه – بالا رفتن ابروها و درشت شدن چشمها از شدت تعجب بود. با اینوجود چند دقیقه بعد نوار رو ازش گرفته بودم.
متاسفانه (یا خوشبختانه!) یکی از خصایل اخلاقیِ بد من اینه که هرچیزی هرچقدر هم که به ظاهر مضحک بیاد رو باید یکبار امتحان کنم (به قول این فرنگیها to give it a shot!). ولی این خصلت در مورد این نوار استثنائا خوب کار کرد. برای این کاست همون امتحان اول کافی بود که تا آخر شب سه بار کامل نوار رو گوش داده باشم.
چون به احتمال زیاد حال و حوصلهی قطعات آوازیش رو ندارید (باوجودیکه الحق خیلی هم قشنگ هستند)٬ یک قطعهی ضربی از نوار رو میگذارم اینجا
ضربی روحافزا- بیات اصفهان آلبوم باغ به باغ سامان احتشامی٬ سیامک بنایی
حالا من دوتا سوال هم داشتم از اهالی فن: یکی اینکه تاجایی که من میدونم روحافزا گوشهی آوازی توی راستپنجگاه هست نه ضربی توی اصفهان و سوال دوم اینکه من چرا همش فکر میکنم این اولش حال و هوای چهارگاه رو داره؟ و سوال سوم - و مهمتر از همه - هم اینه که اصلا ما چرا "بیاتِ یزد" نداریم که من مجبور بشم از بیاتاصفهان آهنگ بگذارم اینجا ؟؟
***************************** *****************************
اطلاعیه:
اهالی بسیار بسیار محترم وِگاس، گرگ و شغالهایِ ارجمندِ عظیم-دره ( grand canyon )، کرکسها و کاکتوسهای عزیز صحاری آریزونا٬ ساکنین گرامی فینکس و قصباتِ حومه٬ و عزیزان امامزاده دیهگو و قریههای اطراف: اگر هفتهی آخر دسامبر هوس مهمون داشتید کافیه یه سیگنال ارسال کنید!
...
...
چشمان آبی٬ موهای مجعد بلند٬ محاسن سیاه٬ بازوان تنومند٬ صورتی آرام٬ نگاهی نافذ٬ با کوله پشتی و شال کمر و قطار فشنگِ حمایل گردن٬ اهل استادسرای رشت٬ نامش یونس٬ فرزند میرزا بزرگ ...
اگر ایرانی باشی و تاریخ۱ چند سدهی گذشتهی آمریکا را بخوانی٬ بیشتر از هرچیزی شاید حسودیت شود. تاریخشان پر است از روشنی و پیشرفت. اگر مصلح و آزادیخواهی برخواسته٬ درست است که سختیها کشیده و بدیها دیده٬ ولی در نهایت پیروز بوده. در نهایت در قلب مردم بوده٬ در نهایت بزرگش داشتهاند و با سربلندی از دنیا رفته. داستانهای تاریخیشان خیلی سفید است. لذت میبری میخوانی٬ همه پایان خوش دارند.
تاریخ ایران٬ برعکس٬ همه تراژدی است. بزرگمردی و دلاوری اگر هرازچندگاهی از گوشهای سر برآورده٬ شاید کوتاه مدت موفقیتهایی به دست آورده٬ ولی سرانجام یا کشته شده و یا در بدترین شرایط و در فقر و تبعید از دنیا رفته٬
و بدتر از همه اینکه مردم هم رهایش کردهاند و فراموش.
یازدهم آذرماه سالگرد شهادت میرزا کوچکخان جنگلی است. یونس معروف به میرزا کوچک در سال ۱۲۵۷ هجری شمسی در رشت بهدنیا آمد. زبان و ادبیات عرب و فقه و اصول را در رشت آموخت و در سن ۲۸ سالگی به درجهی اجتهاد نائل آمد. میرزا جنبش جنگل را پایهگذاری کرد که ملهم از انقلاب مشروطه٬ و همزمان با آشفتگی اوضاع کشور و ورود قوای بیگانه بود. جنبش جنگل مخالف تزارها بود٬ ولی بعد از انقلاب اکتبر روابطش با روسیه پیچیده شد و چندبار تغییر کرد. کوچکخان پس از مدتها مبارزه با اعتماد به قول عدم دخالت روسیه٬ در شمال ایران اعلام حکومت جمهوری کرد (۱۲۹۹ه. ش.)٬ و تصمیم داشت با ورود به تهران و تشکیل مجلس٬ حکومت را "به دست نمایندگان ملت" بسپارد. از اصول اساسی انقلابیون به سرکردگی میرزا "بطلان تمام قراردادهای به ضرر ایران "، "عدم دخالت روسیه در امور داخلی" و "تساوی همهی اقوام بشر در حقوق" بود. اختلافات داخلی جنگلیها و تبانی روسیه، انگلیس، سردار سپه و کمونیستهای داخلی علیه انقلاب جنگل، سرانجام قیام را کاملا به تحلیل برد. میرزا در یازدهم آذرماه سال 1300 هجری شمسی٬ در حالیکه یارانش یا به خارج پناهنده یا تسلیم قشون دولت شده بودند٬ در کوههای خلخال در اثر بوران شدید به شهادت رسید. مقبرهی میرزا در دهکدهی سلیمان داراب رشت است.
عقاید میرزا کوچکخان هم مانند عقاید خیلی دیگر از آزادیخواهان ایران محل منازعه و شک و تردید است. نمیدانم شاید هم این خصلت متفکرین و مورخین ایرانی است که با اما و شایدهای گاه حتی بیپایه همهی بزرگان را زیر سوال بردهاند. ولی٬ این را میدانم که اگر دلاوری را هشتاد و اندی سال بعد مردم کوچه بازار به خوبی یاد کنند و برایش تصنیف و شعر بخوانند٬ باید در قلب مردم جا وا کرده باشد، و این جز از نیتی راست و طینتی پاک بر نیاید:
تیتراژ سریال کوچک جنگلی۲
ساختهی سید محمدمیرزمانی
آواز ناصر مسعودی
آنچه که برای ما از میرزا - علاوه بر یاد و خاطرهاش - ماند٬ درسهای جنبش جنگل بود که زود فراموش شد، و تجربهی تلخ شکست آزادیخواهی بود٬ که بازهم بارها بهوقوع پیوست.
نمیدانم چرا ما ایرانیها همه چیز را زود فراموش میکنیم؟ میدانیم٬ فقط یادمان میرود٬
ولی کاش یادمان نمیرفت،
کاش یادمان نمیرفت که دکتر حشمت چگونه میرزا را تنها گذاشت و تسلیم وعدههای قشون دولت شد٬ و روز بعد سرش بر دار بود.
یادمان نمیرفت که آخرین همراه و یار وفادار و شریک شهادت میرزا٬ نه یک جنگلی بود و نه حتی یک ایرانی۳...
و کاش یادمان نمیرفت که هرچه سردار سپه و باریگاد قزاق و سایر قشون بر سر جنگلیها و مردم آوردند بماند٬ طبق معمول٬ آخر باز این مردم بودند که در واپسین و دردناکترین پردهی سناریوی زندگی یک بزرگمرد٬ دسته دسته به تماشای سر بریدهی میرزا میرفتند و ...
کدام بزرگمرد تاریخمان را ارج نهادهایم؟ به یاد مصدق افتادهام و آن عکس تنها و شکسته و پیر و خزیده در عبایش. و به هشتاد و اندی سال بعد میاندیشم که خامهی آیندگان شرح عکس سر بریدهی کدامیک از ما را خواهند نوشت.
/>/>/>/>
از راست به چپ: میرزا کوچک٬ دکتر حشمت الاطباء٬ گائوگ (معروف به هوشنگ)٬ سر بریدهی میرزا
۱. مقصود تاریخِ مستقل از چند دههی گذشته است. برای قضاوت در مورد چند دههی گذشته هنوز خیلی زود است.
۲.
چقد جنگلَ خوسی،ملت وَسی، خسته نُبُستی،میجان جانانا ٬ تَرا گَمَه میرزا کوچک خانا
خدا دانه که من، نتانم خفتن، از ترس دشمن، می دل آویزانا٬ ترا گمه میرزا کوچک خانا
چِرِه زوتر نایی، تندتر نایی، تنها بنایی، گیلان ویرانا٬ ترا گمه میرزا کوچک خانا
بیا ای روح روان،تیریشاقربان،بهم نوانان،تی کاس چومانا٬ ترا گمه میرزا کوچک خانا
اَمه رشتی جَغَلان،ایسیم تی فرمان، کُنیم اَمه جان، تی پا جیر قربانا٬ تراگمه میرزا کوچک خانا
چقدر در دل جنگل می خوابی برای خاطر ملت٬خسته نشدی٬ای جان جانان من٬بتو میگویم میرزا کوچک خان٬خدا میداند که من نمی توانم بخوابم٬از ترس دشمن٬دلم پریشان است٬...
چرا زودتر نمی آئی٬تندتر نمی آئی٬تنها گذاشتی٬گیلان ویران را٬...بیا ای روح و روان من٬فدای آن ریش تو٬روی هم نگذار٬آن چشمان زاغت را٬...
ما بچه های رشت٬به فرمان تو هستیم٬جانمان را فدا میکنیم٬زیر پای تو٬...
۳. تنها همراه میرزا در مسیر کوههای خلخال گائوگ آلمانی بود که در اثر بوران شدید به همراه میرزا کشته شد.
منابع:
فخرایی٬ ابراهیم. سردار جنگل٬ تهران 1346
داور پناه٬ پرویز. میرزا کوچک خان٬ پیشتاز مشروطیت و نهضت جنگل (مقاله)کتابخانه بنیاد پژوهشی فرهنگی میرزا کوچک جنگلیhttp://kochakkhan.blogfa.comعکسها از وب
*************************
*************************
*************************
چندتا نکته:
۱- هدف مطالب نوشته شده در این وبلاگ فقط انعکاس یکسری وقایع و تصویرهاست و نه تحلیل آنها. من قرار شده هیچ تحلیلی نکنم. بنابراین اصولا منظور خاصی از یک نوشته به جز همان وجه انعکاس وجود ندارد. (مطالب تحلیلی جاهای دیگری نوشته میشوند!).
۲- همانطور که قبلا هم گفته بودم٬ این وبلاگ قرار نبوده و نیست که دفتر خاطرات باشد٬ و تقریبا همهی داستانهای نوشته شده٬ برای دوستان من در دانشگاههای مختلف اتفاق افتادهاند که من نوشتن آنها را جالب یا مفید دانستم.(اگر لازم شد میتونمreference بدم J) برخی نوشتهها حتی با عقاید شخصی من صددرصد در تضاد است. امیدوام همگی از جملهی کسانی باشیم که "سخن دیگران را میشنوند و آن با تفکر و تعقل میسنجند و از بخش درست آن پیروی میکنند."
امیدوارم با این توضیح برخی سوءتفاهمها هم برطرف شده باشد. اینقدر هم همهچیز را جدی نگیرید.
۳- از تمام کسانی که لطف میکنند و comment میگذارند واقعا سپاسگزارم. من تمام comment ها را با دقت٬ شاید هرکدام را حداقل سه چهار بار٬ میخوانم. در مورد وضعیت زندگی در آمریکا که نوشته بودید بیشتر بنویسم٬ وبلاگ عالی دوستم سلمان را هم حتما توصیه میکنم.