من هنوز اسم مشخصی ندارم. حالا یه توافق تقریبی بین بابا و مامان روی اسم "حنا" صورت گرفته، ولی هنوز صد در صد نیست. داستانش خیلی طولانیه.
بابا همش کلهاش توی کامپیوتره. یا داره کار میکنه، یا اخبار میخونه یا این مقالات علمی ضد و نقیض. اولها یه مقاله خونده بود که بچه چندماه اول، هم شبیه قورباغه است و هم ژنهاش و دست و پاش و اینها واقعا مثل دست و پای قورباغه کار میکنه. حالا نمیدونم این نتیجهی تحقیقاتِ خفنِ کدوم دانشمند بیکاری بوده، ولی در هر صورت که جناب بابا اسم منو گذاشته بود "قوری"! بعد چون مامان خیلی اصرار داشت که اسم بچه باید اسم خدا پیغمبر باشه بابا بهم میگفت قورعلی یا قورالله (یعنی قورباغهی خدا)، یا "ماشاءالله قوری" . ظاهرا دوستِ خدابیامرزدایی احمد اسمش رو گذاشته بودند "ماشاءالله حسین" که یه وقت چش نخوره تلف بشه، بابا هم میگفت فعلا به بچه بگیم ماشاءالله قوری. بالاخره که بعد از کلی حرص و جوش مامان که "بابا بچه اسم حسابی میخواد" و "بچهام ناراحت میشه"، بابا سوئیچ کرد به اسم "دینی". قرار شد تا اسم مناسب پیدا بشه بهم بگند "دینی". تا این اواخر هم اسم من "دینی" بود.
دیگه از ماه های پنجم ششم بود که تمام فامیل به تکاپو افتادن که یک اسم مناسب و زیبا برای من پیدا کنند. تمامی اسمها هم خیلی دقیق از تمامی جنبههای مختلف مورد مطالعه قرار میگرفت: طرز نوشتنش، اینکه توی انگلیسی و جنوب فرانسه و همچنین قبایل اتانازی و سرخپوستان خلیج کورتز چطوری تلفظش می کنند، و اینکه بچههای تخس مدرسه چطوری میتونند مسخرهاش کنند. یکی دو تا اسم هم نبود ها. خیلی هم قضیه جدی بود. فقط بگم که به طور نمونه برای اسم "سلطنت" و "گردآفرید" هرکدوم یک هفتهی تمام بحث و بررسی صورت گرفت.
مامان، هم اسمهای مدرن رو دوست داره، و هم حتما میخواد اسم من مذهبی هم باشه. این بود که پیشنهاد داد "نازنین زهرا" بگذاریم. بابا هم که اصلا از این به قول خودش "قرتیبازیها" خوشش نمیاد یه دفعه افتاد رو دندهی لج که حالا که اینطور شد اسمش رو باید بگذاریم "رقیه سوولماز" (اووش رو هم خیلی میکشید). مامان هم حرص میخورد.
بالاخره که یک روز نفهمیدم چی شد که اسم حنانه و حنا اومد وسط. هردوی بابان و ماما (ببخشید من یه کم زبونم میگیره) به طرز شگفت آوری با هم سر این اسم یه ذره موافق بودند. ولی حالا دعوا شده بود که مابان اول این اسم رو پیدا کرده یا باما. بالاخره که هنوز هم این مشکل رفع نشده، ولی فعلا ظاهرا که بیخیال دعوا شدند. حالا بحث بر سر اینه که توی شناسنامه بگذارند "حنانه" و بعد توی خونه صدا کنن "حنا" یا برعکس. بابا میگه "ما که نمیدونیم این بچه چی از آب در میاد. شاید یه روز خواست بشه خانم جلسهای. باید یه اسمی داشته باشد که پرطمطراق باشه مثلا بتونن بگن حاجیه خانوم حنانه!" بابا نونش رو کلی تشدید میده.
در نهایت فعلا قرار شده حالا من به دنیا برم بعدش اونا منو نگاه کنن ببینن چه اسمی بهم میاد. اینه که فعلا اسمم صد در صد نیست هنوز.
نوشتهشده توسط: حنا