یک داستان خیلی وحشتناک


مردِ پیرِ تهیدستی با تنها فرزندش زندگی می‌کرد و از طریق کار با یک اسب فرسوده روزگار می‌گذرانید. روزی اسب از خانه‌ی پیرمرد فرار می‌کند. هم‌سایه‌ها به خانه‌ی او می‌آیند و از اتفاق رخ‌داده برایش اظهار ناراحتی و تاسف می‌کنند.

مرد پیر به مهمانان می‌گوید که شما نمی‌دانید چه چیزی برای انسان خوب است و چه چیزی بد. پس ناراحت نباشید.

روز بعد اسب فرسوده با گله‌ای از اسب‌های وحشی به خانه‌ی پیرمرد باز می‌گردد.

هم‌سایه‌ها به دیدن مرد پیر می‌آیند و از آمدن اسب‌های وحشی که باعث ثروتمند شدن مرد پیر می‌شود اظهار خوشحالی می‌کنند.

مرد پیر به مهمانان می‌گوید که شما نمی‌دانید چه چیزی برای انسان خوب است و چه چیزی بد. پس زیاده برای من خوش‌حال نباشید.

روز بعد پسر پیرمرد در حین رام کردن یکی از اسب‌های وحشی از روی اسب می‌افتد و پایش می‌شکند.

هم‌سایه‌ها باز به دیدن پیرمرد و پسرش می‌روند و می‌گویند راست گفتی که ما نمی‌دانستیم آمدن اسب‌های وحشی شگون ندارد و این اتفاقی بد بود که ما به اشتباه فکر می‌کردیم خوب است. 

پیرمرد به مهمانان می‌گویند که من و شما هنوز نمی‌دانیم چه چیزی برای انسان خوب است و چه چیزی بد. پس در مورد شکستن پای فرزند من خیلی ناراحت نباشید.

روز بعد حاکم آن منطقه به خاطرجنگی که در گرفته بود به روستا می‌آید و همه‌ی جوانان را - به جز فرزند پیرمرد که پایش شکسته - به جنگ می‌برد. هم‌سایه‌ها باز به خانه‌ی پیرمرد می‌آیند ... و این داستان همین‌طور ادامه می‌یابد.


********************

داستان بسیار وحشتناکی‌ است. نیست؟

دیروز که هنگام عبور از خیابان نزدیک بود ماشینی به من بزند و نزد، این اتفاق خوبی بود یا اتفاق بدی؟

این که فلان پول یا مقامی گیرمان آمده، آیا اتفاق خوبی است یا اتفاق بدی؟

می‌توانید یک (فقط یک) اتفاق خوب یا بد در زندگیتان نام ببرید که مطمئنید برایتان خوب یا بد بوده؟‌ قبولی دانشگاه خوب بود؟ قبول نشدن در فلان آزمون یا امتحان بد بود؟


********************

وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

و چه بسا چیزی را ناخوش می‌دارید و آن برای شما خیر و خوبی است، و چه بسا چیزی را دوست می‌دارید و شر شما در آنست. خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.

سوره‌ی بقره. آیه‌ی ۲۱۶



نظرات 5 + ارسال نظر
Zari پنج‌شنبه 21 فروردین 1399 ساعت 07:25 http://maneveshteh.Blog.ir

من هم خیلی به‌ این ‌موضوع فکر کرده ام، بابام همیشه وقتی یه کاری را خیلی دوست داره انجام بده مخصوصا در زمینه ی شغلی ، میگه حالا اگر هم خیر نیست خدایا بگردونش تا خیر بشه:))

علی شنبه 16 فروردین 1399 ساعت 12:08

افلا تعقلون

Omid شنبه 16 فروردین 1399 ساعت 10:53

*طلصم

Omid شنبه 16 فروردین 1399 ساعت 10:50

بارها اتفاقاتی در گذشته برام افتاده که در لحظه ناراحت میشدم. اما زمان که گذشت، بعدها که بهشون نگاه میکردم در خیلی از موارد واقعا خوشحال میشدم که اون اتفاقات بد برام افتاد.

پی نوشت: دکتر بیا این یبار زیر پیام من یه جواب بزار این تلسم شوم رو بشکن (باور کن خوبه به حضرت قل قل میرزا خوبه)

اینم برای شکستن تلسم! من همه‌ی پیغام‌ها رو با دقت می‌خونم و بسیار ممنون از این‌که لطف می‌کنید و پیغام می‌گذارید.

379 شنبه 16 فروردین 1399 ساعت 07:42 http://nazdikeghiam.mihanblog.com

اللهم عجل لولیک الفرج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد