سر هنری مورتیمر دورَند (Sir Henry Mortimer Durand) ۱۹۲۴-۱۸۵۰ دیپلماتی بریتانیایی بود که در هند و پاکستان و افغانستان و ایران تاثیر فراوان داشته است*.آقای دورَند (که نامش به فارسی دوراند و دیورند هم نوشته میشود) بین سالهای ۱۸۹۴ تا ۱۹۰۰ میلادی مصادف با ۱۲۷۳ تا ۱۲۷۹ شمسی وزیرمختاربریتانیا در تهران بود. این دوره مصادف است با دوسال آخر سلطنت ناصرالدینشاه قاجار و صدارت میرزا علیاصغراتابک (امینالسلطان)، و اوایل سلطنت مظفرالدینشاه.
دورَند طی نامههایی به لرد کِرزون (Lord Curzon)، فرماندار کل هندِبریتانیا در آن زمان ، امکانسنجی سه سیاست برای دولت انگلیس در قبال ایران را تشریح میکند:۱- توافق با روسیه برای تامین منافع انگلیس،۲- مقابلهی رودرو با روسیه، ۳- تلاش برای تغییرات و بهبود سیستم ادارهی ایران. دورَند در این نامهها استدلال میکند که راهحل سوم در نهایت بهترین راه برای تامین منافع انگلیس است. ایننامهها در کتاب «گزارش سِر مورتیمر دوراند، اسنادی دربارهی وضعیت ایران در دههی پایانی قرن نوزدهم» با ترجمهی احمد سیف توسط نشرنی در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسیده است، و از طریق فیدیبو، طاقچه و آمازون قابل دسترسی است.
غیر از بررسی مشروح سه راه حل ممکن، قسمتِ دیگر قابل توجه کتاب توصیف دورَند از شرایط ایران در آن سالهاست. هرچند که باید همهی حب و بغضها و توجه به منافع انگلیس و پدرسوختگیها (کار، کار انگلیسیهاست!) و غیره را در خواندن مطالب کتاب از نظر دور نداشت، ولی در هر حال مطالب به جا مانده نامهنگاری محرمانهی وزیرمختار انگلیس در ایران است که حداقل برای کشور خودش - بریتانیا - احتمالا سعی داشته بهترین و دقیقترین تحلیل و مشاهدات را ارائه دهد. قطعا برای نتیجهگیری نهایی، نظیر هر کتاب و تاریخی، مطالب و گزارشات این کتاب باید با مستندات تاریخی دیگر مقابله شود و توسط محققین و متخصصین مورد بررسی قرارگیرد.
نکتهی جالب این کتاب برای من، جزییات شرایطِ ایرانِ ۱۲۰ سال پیش ایران است از دید فردی که از خارج سیستم حکومتی به آن نگریسته. اینکه ایران چگونه در زمان ناصرالدین شاه اداره میشد، دولتمردان قاجار چگونه زندگی میکردند، و تصمیمات چگونه اتخاذ میشده است. تصمیماتی که پدربزرگان و اجداد همهی ما را مستقیم تحت تاثیرگذاشته، و در شکلگیری فرهنگ و تاریخ و آیندهی ایران، از جمله زندگی امروز من و شما، سهم قابل توجهی داشته است.
بریدههایی از کتاب:
شاه حکومت ایالات و مناصب مهم دولتی را بطور منظم به کسی که بیشترین پول را بپردازد برای دورههای کوتاه میفروشد... دوست بزرگ ما، فرمانفرما، اخیرا به حکومت کرمان منصوب شده است. برای این منصب، او دههزارلیره به شاه و دوهزار لیره به صدراعظم و مبالغی کمتر از این به چندتنِ دیگر پرداخته است و اگر خواست منصبش یک سال دیگر تمدید شود، سال آینده باید همین مبلغ - و چه بسا بیشتر از این - را بار دیگر بپردازد. میگویند مردم را سخت تحت فشار قرار داده است تا این مبالغ را بازستاند و همچنین مالیاتهای دولتی را جمعآوری کند. به گفتهی [صدراعظم] شاه ذرهای وطنپرستی ندارد و اصلا به فکر کشور نیست و همهی مشغولیات ذهنیاش حرض و آز بیپایان به پول و زن است...
شیوههای پول گرفتن شاه از مردم متنوع و گاه عجیباند. قبل از اینکه در ماه مه گذشته تهران را ترک کنم بارها او را در سفرهای دور و اطراف تهران همراهی کرده بودم. هرآدم سرشناسی که مورد تفقد شاه قرار میگرفت باید «پیشکش» میداد که معمولا بین ۵۰ و ۲۰۰ لیرهی استرلینگ میشد. اگر اعلیحضرت برای شکار قوچ کوهی خوب تیر میانداخت، که اغلب اینگونه بود، کسانی که دوروبر او بودند باید به نشانهی ستایش کیسهای انباشته از سکههای طلا تقدیم میکردند. شاه به بازی شطرنج علاقهی بسیار دارد و اغلب بر سر دویا سه سکهی طلا با بزرگان حکومت شطرنج بازی میکند. بزرگان همیشه میبازند و شاه سکههای طلا را به جیب میزند. میگویند مدتی پیش که برای شکار رفته و گرفتار برف سختی شده بود،شبی در خانهای محقر، پای تپهای،سرکرد و صبح هنگام ترک خانه محقر از صاحبخانه پرسید که در مقابل این افتخار چه «پیشکشی» خواهد پرداخت. سرانجام صاحبخانه ۶ سکهی امپریال روسی (تقریبا معادل ۵ لیره) «پیشکش»داد که شاه با خود بُرد.
میگویند کسی که حقوق تقاعد [بازنشستگی] یک سالش را به شاه تقدیم کند، تا آخر عمر حقوق تقاعد دریافت خواهد کرد. شاه پول را نقدا دریافت میکند و خزانهداری مسوول پرداخت حقوق تقاعد است. چندهفته پیش شخصی یکصدوپنجاه لیره به شاه پرداخت و تا پایان عمر سالیانه دویست لیره حقوق تقاعد برای او تضمین شد.
اگر به این نمایندگی اجازه بدهید که پول کلانی به شاه بپردازد، این نمایندگی میتواند تقریبا هرکاری که دوست دارد - به دست شاه - به انجام برساند... شاه هر حاکمی که ما تعیین کنیم منصوب خواهد کرد. بیتردید صدراعظم را برکنار خواهد کرد. او تنها به این دلیل در قدرت مانده که میتواند پول مورد نیاز شاه را تامین کند. تنها چیزی که اعطای امتیازات از جانب شاه را محدود میکند ترس او از تهدید روسها یا شورش مردم است. برای من دشوار است که این نکات را واضحتر بگویم.
میخواهم از فرصت استفاده و این را اضافه کنم که شاه یک مقام تشریفاتی نیست. تمام مسائل مهم را تسلیم او میکنند و سپس با نامههایی از کاخ، با حواشیِ مفصل، به ادارات عودت داده میشود. این حواشی اغلب کاملا نامربوطند ولی تمام تقصیر متوجه او نیست. اسناد و اطلاعات مناسبی در اختیار او نمیگذارند و اغلب باید برپایهی اطلاعات بسیار ناقص تصمیم بگیرد. این را هم بگویم که شاه اغلب مقامات را پسربچهای بیش نمیشمارد و برای عقایدشان ارزشی قائل نیست.
ادارهی مملکت نه تنها امروز بلکه نسلاندرنسل به شدت فاسد بوده است. اولین چیزی که به ذهن هریک از مقامات ایرانی میرسد، کسب درآمد نامشروع است. ... صدراعظم به من میگفت که تازگیها فهمیده است وزیر پست، پسر رییس هیات وزیران، شخصا بستههای پستی را که باارزش به نظر میآیند میدزدد. صدراعظم کاری نمیتواند بکند چون رییس هیات در مقابل کارهای پسر خود فقط میخندد و قدرتمندتر از آناست که بتوان به او حمله کرد. ... متاسفانه [خودِ] صدراعظم یکی از موانع جدی اصلاحات در ایران است. صدراعظم ... گمرک را از شاه اجاره میکند و با اجاره دادنش به دیگران،سالی ۴۰ هزار لیره سود میکند.
ادارهی صدراعظم در واقع یک کیف سیاه چرمی است که هرنامه یا تلگرامی را که به او میرسد در آن انبار میکند. دربارهی هر موضوعی که تصورش را بکنید به صدراعظم نامه مینویسند و به همین علت این کیف همیشه از انبوهی نامه و تلگرام دارد میترکد. گاه و بیگاه نامه یا تلگرامی از کیف بیرون میآورد و دربارهی آن دستوری صادر میکند. همین که نامه از کیف خارج شد،فراموش و به احتمال زیاد مفقود میشود. بیکفایتی و بیعرضگی دو منشیِ او وصف ناپذیر است. تازه تمام مکاتبات مهم دولت ایران را هم اینها جواب میدهند.
هیچ وطندوستیای که طبق آن بتوان کار کرد، در کار نیست. وطنپرستی با نخوت ملی جایگزین شده است که موجب میشود ایرانیان دیگران را به دیدهی تحقیر بنگرند و حاضر نباشند برای بهبود اوضاع از کوچکترین منافع شخصی خود بگذرند... اگرچه ایران آنقدر ضعیف و نالایق است که هر متجاوزی میتواند به او زور بگوید ولی در برابر همهی قدرتها، به استثنای یکی [روسیه]، زبانی تهورآمیز و آمرانه به کار میگیرد...تجربه ثابت کرده است که دولتمردان ایرانی نه میتوانند و نه میخواهند اصلاحی در امور صورت بگیرد و تنها فشار خارجی میتواند انگیزهی کافی برای اصلاحات را فراهم کند. ایرانیها ... در مسائل مالی هیچ ظرافتی ندارند و شیوهشان این است که تا میتوانند،بگیرند و حتیالامکان چیزی برنگردانند.
یافتن شغل به حقوق موروثی، منافع فامیلی، پارتیبازی و به ندرت به قابلیتها بستگی دارد... پرداخت حقوق ثابت عمدتا در حد حرف است و نفوذ اشخاص میزان حقوق آنان را تعیین میکند... در ایران بحران مالی که هرسال اتفاق میافتد،بر خلاف دیگر کشورها، چندان جدی و اساسی نیست. تقریبا همه به بینظمی در پرداخت حقوق عادت دارند و حقوق و مزد هم به نسبت بخش مهمی از درآمد ایرانیان نیست. زندگی ایرانیان - با حقوق یا بیحقوق - به نحوی میگذرد. سرباز با قرض امرار معاش میکند و زندگی کارمندان هم با اخاذیهای گوناگون میگذرد... بهطور کلی اگرچه وضعیت کلی ایران به یقین خطرناک است ولی به عقیدهی من، آنگونه نیست که به سرعت به سبب عوامل داخلی فروبپاشد. اگر ایرانیها را به حال خود بگذاریم،به احتمال زیاد،نسل اندر نسل به همین زندگی بینظم و شلخته ادامه خواهند داد.
...
پانوشت:
* خلاصهی زندگی کاری آقای دورَند:
۱۸۷۳ ورود به خدمات کشوریِ هندِبریتانیا (هندِبریتانیا یا راجِبریتانیا به شبهقارهی هند در دورهی بین ۱۸۵۸ تا ۱۹۴۷ اشاره داره که تحت حکومت بریتانیا بود)
۱۸۸۰-۱۸۷۸ دبیرسیاسی در کابل
۱۸۹۴-۱۸۸۴ وزیر خارجهی هندِبریتانیا
۱۸۹۴ -۱۹۰۰ وزیرمختاربریتانیا در تهران
۱۹۰۰-۱۹۰۳ سفیر بریتانیا در اسپانیا
۱۹۰۳-۱۹۰۶ سفیر بریتانیا در ایالات متحده
از مهمترینکارهای او تعیین و تصویب خط مرزیِ ۲۲۰۰ کیلومتریِ مجادله برانگیز بین افغانستان و پاکستان است که امروزه به نام خط دورَند شناخته میشود. تقریبا روزی نیست که نام خط دورَند در اخبار نیاید (مثلا این مقاله و خیلیهای دیگر).
...All the years are silent
seems familiar...