مهمونی جشن تولدِ کودک یکی از دوستان هستیم. جناب دوستم - که اصولا خیلی در قید و بند این حرفها هم نیست - با دقت پسزمینهی عکسها رو انتخاب میکنه و برای گرفتن هر عکسی فرزندش رو محکم در آغوش میکشه و با دقت مواظبه که عکسها به ظاهر فوقالعاده مهربانانه باشند. فرزندش رو خیلی دوست داره و خیلی هم بهش محبت میکنه ولی این اصرارش و دقتش به این عکسگرفتنها منو متعجب کرد.
ازش که پرسیدم میگه بچههای این دوره زمونه وقتی بزرگ بشن اگر از مراسمی چیزی - مثل تولدشون،عیدها و غیره - عکسی نباشه فرض نمیکنند که ما یک جشن تولد خیلی عظیم براشون گرفتیم ولی عکس نگرفتیم، خواهند گفت « دیگه یه اسمارت فونِ درب و داغون که بیخانمانِ کنارِ خیابون هم داره که داشتی، نداشتی؟ احتمالا جشن تولدم رو نگرفتید که عکسش هم نیست!». میگه همین الان هم آدمهایی پیدا میشن که از دست پدر و مادرشون شاکیاند که چرا بدنیا آوردنشون، دیگه اگر عکسها و فیلمها - که امروز به وفور گرفته میشوند - مثلا نشون بدند که والدین کسی اونجور که باید و شاید باهاش مهربون نبودند و یا براش وقت نگذاشتن و غیره که دیگه هیچ.
کلا دوستم اعتقادش اینه که ده بیست سال آینده کلی از جوانان اونوقت - که بچههای امروز هستند - بر سر عکسها وفیلمهای فراوانی که از دوران کودکیشان بهجا مونده پروندهی قضایی تشکیل خواهند داد. حالا یا علیه والدینشون،یا به عنوان بهانه برای خلافکاریهاشون. شبیه همین «سلامت ذهنی» یا mental illness که وکلای مجرمین الان خیلی بهش استناد میکنه، احتمالا در آینده وکلا عکسها و فیلمهای دوران کودکی موکلینشون رو به دادگاه بیارند و استناد کنند که مثلا موکلشون در کودکی محبتی که لازم بوده رو دریافت نکرده چون مثلا در عکس جشن تولدش فلان المنتی وجود نداره یا مثلا چون آدمهای کمی اومده بودند جشن تولدِ موکلشون در زمان کودکیش، این باعث شده که موکلشون اجتماعگریز بشه و غیره.
موضوع برای فکر کردن و نگران شدن این روزها خیلی زیاده.
یه هشداری هم به من که توی نصف بیشتر عکسهامون حنا داره وسط آسمون چرخ میخوره!
چه فکرای پیچیده ای! من اگر بودم شاید همین دقت رو در گرفتن عکسها داشتم ولی نه به این دلایل پیچیده