شادی و غم


فکر می‌کردم خنده‌ و شادی یک کودک چقدر عمیق‌تر از خنده‌ و شادی یک بزرگ‌ساله، و غم و گریه‌ی یک کودک چقدر سطحی‌تر از غم و گریه‌ی یک بزرگ‌سال. وسیله‌ای برای اندازه‌گیریش ندارم، ولی حسم این‌طوری می‌گه. با خودم فکر کردم شاید دلیلش اینه که بچه‌ها حس می‌کنند هر آمدنی همیشگی است، و هر رفتنی موقتی:‌ پدر که شب برمی‌گرده خونه تا آخر دنیا خونه خواهد ماند،‌ و مامان که صبح می‌ره سر کار،‌حتما بعد از ظهر برمی‌گرده. 


بعدها که آدم‌ها بزرگتر بشوند می‌فهمند که هیچ آمدنی همیشگی نیست، و رفتن‌های زیادی هم هستند که برگشتی ندارند. اینه که برای یک‌ بزرگ‌سال هیچ آمدنی خنده‌ی عمیقی بر لب نمیاره،‌ و  گریه‌‌‌هایِ موقعِ وداع دنیا دنیا ‌غم دارند. 



نظرات 3 + ارسال نظر
م.ر شنبه 25 فروردین 1397 ساعت 12:55 http://goyesh.blogfa.com

چه خوبه که بقیه م مثل من شما رو بعد سالها پیدا کردن

مصطفی چهارشنبه 22 فروردین 1397 ساعت 13:50

سلام
خوبی؟
هنوز می نویسی؟
من از سال های خیلی دور میخوندم وبلاگت رو و الان یه هفت هشت سالی هست که ندیده بودم.
یادش بخیر.
سلامت و سرحال باشی دکتر

صحرا شنبه 11 فروردین 1397 ساعت 04:43 http://sahra95.blogsky.con

چه خوب توصیف کردین غم و شادی بزرگسالی رو با بچگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد