خاطرات تهران ۴. عصبانیت‌های ایرانی


ساعت ۷ صبح. 
پرواز اصفهان تهران. مسافران نشسته‌اند. به من صندلی راهرو داده شده. مسافر صندلی وسطی می‌رسد. آقای میانسالی است. بلند می‌شوم و می‌نشیند. هنوز کاملاٌ ننشسته دودستی بر سرش می‌زند و فریادی از نهادش بلند می‌شود که «ای وای، باز هم صندلیم افتاده روی بال هواپیما،‌ تا تهران کمرم خُرد می‌شه»! 


تا تهران یک‌ریز و بی‌وقفه نق می‌شنوم که چقدر  به خاطر روی نشستن روی بال هواپیما تکان‌های شدیدی تجربه می‌کنیم، و خاطرات تلخِ این‌که آقای بغل‌دستی هر دفعه صندلیش روی بال هواپیما می‌‌افتد و به این خاطر کمرش داغان شده، و این‌که بدشانس‌تر از آقای بغل‌دستی توی دنیا وجود ندارد. تهران که می‌رسیم،‌ ناله‌ی کمردرد آقای بغلی بلند است و فحش و بدوبیراه به زمین و آسمان. 


من که تا به‌حال تفاوتی بین صندلی‌های جلو و عقب و بال حس نکرده بودم، و بر اساسِ چند مرجع اینترنتی که بعدا مطالعه کردم (نظیر این و این) ظاهرا اتفاقا صندلی‌های نزدیک بال هواپیما راحت‌تر هستند و تکان کمتری دارند. 


اگر آقای بغل‌دستی را می‌شناسید ملتمساً بهشان خبر دهید. 




نظرات 2 + ارسال نظر
2001 دوشنبه 6 شهریور 1396 ساعت 08:19

امید شنبه 4 شهریور 1396 ساعت 10:26

من همیشه دست نوشته های شما رو دوست داشتم و همیشه لذت میبردم (به دل میشینه)
اما نمیدونم چرا این پست آخرتون اون حس همیشگی رو نداشت!
برای یک لحظه فکر کردم این نوشته برای شما نیست!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد