**************************
**************************
رمضان است و ماهِ همهی چیزهایی که توی کتابها نوشتهاند و بزرگتر ها میگویند:خودسازی٬ عبادت٬ کمک به فقرا٬ تفکر٬ ... ...و شِکوِه و شکایت:
...اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِوَالِهِوَغَیْبَةَ وَلِیِّناوَکَثْرَةَ عَدُوِّناوَقِلَّةَ عَدَدِناوَشِدّةَالْفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَالزَّمانِ عَلَیْنا ...و خیلی چیزهای دیگه ...
اگر٬ مثل من٬ مدتهاست سحرتان با صدای دعای افتتاح صبح نشده٬ بشنوید این صدای نازنین را
************************************************
از اواخر تابستان٬ به خاطر یک حادثهی کوچک عملا هرنوع ورزشی برای چندماهی تعطیل شد. در عوض یک قدم زدنِ آخر شب در کنار رودخانهی شهر به برنامهی روزانهی من اضافه شده است. اگر از بیخانمانهایی که کنار رودخانه میخوابند بپرسید٬ دیگر حتما همهشان مرا با آن لیوانِ چایِ بلندِ کذایی میشناسند. بیخانمانهایی که با رسیدن هر رهگذری٬ موسیقی جرینگجرینگ سکهها توی لیوانهای تشنهشان٬ سکوت شب را پاره میکند. قسمت هر کدام چند سکهایست٬ و جواب آنها٬ تشکری است سیاهپوست مآبانه٬ حتی سفیدپوستهاشان٬ که بیش از هر چیز، لبخندی بر لبانت مینشاند.
رودخانهی شهر ما بزرگ است و بسیار آرام٬ آنقدر آرام که بعضی وقتها فکر میکنی ایستاده است. کنار رودخانه هم آرام است٬ خیلی. هرازچندگاهی رهگذری٬ دوچرخهسواری٬ صدای برگ خشکیدهای زیر پا٬ صدای ملایم حرکت آب روی سنگها٬ همین ...
وقتی کنار رودخانه قدم میزنی٬ بعضی وقتها، این آرامش تو را به فکر فرو میبرد٬ فکری عمیق. انعکاس کورسوی چراغهای آسمانخراشهای شهر از آنطرف رودخانه٬ نسیم مطبوع پاییزی که گهگاه معطر به دانههای ریز باران است، و موسیقی ملایم باد لای شاخههای درخت٬ همه با هم به تدریج تو را از خود بیخود میکند... ذهنت تُهی میشود٬ پاکِ پاک. حس میکنی تمام ذرات وجودت از هم گسیخته میشوند. زمین دیگر زیر پاهایت سفت نیست. کمکم با دنیا یکی میشوی، حل میشوی در آسمان٬ زمین٬ درختان ... حس میکنی مانند قطعهای هستی در یک سمفونی بزرگ٬ سمفونی بزرگ حیات٬ سمفونی بزرگ وجود. حس میکنی بالا و پایین رفتنت را٬ هماهنگ با نُتها، هماهنگ با دیگران، تموجت را در کنار دریا و زمین و آسمان: همه مثل هم٬ همه در کنار هم٬ درست مثل یک برادر٬ چقدر زیباست...
دوچرخهسواری به آرامی از کنارت عبور میکند٬ و تو به دنیا بازمیگردی. نگاهی به عقب میاندازی. خیلی دور شدهای. از چایات جرعهای مینوشی و راه برگشت پیش میگیری. چند کار نیمهتمام دیگر قبل از خواب باید انجام شود. فردا روز سختی است ...
*************************
توضیحات:
- نوشتهی روی عکس قسمتی از وصیتنامهی حضرت علی است پس از ضربت خوردن در شب شهادت:...دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید .سفارش میکنم شما را و همه فرزندان و خاندانم و هر کس را که این نوشته به او مى رسد،
به پرهیزگاری از خدا
و نظم در کارها
و آشتى با یکدیگر.خدای را خدای رادرباره یتیمان…خدای را خدای را دربارهی همسایگان…خدای را خدای را درباره قرآن …خدای را خدای را درباره نماز…خدای را خدای رادربارهخانه پروردگارتان …خدای را خدای را درباره مبارزه با اموال و جان و زبانتان درراه خدا ...
- تصویر، تابلوی یتیمنوازی حضرت علی اثر استاد محمود فرشچیان است.
ترجمهی قسمت پایانی دعای افتتاح:خدایا ما به تو شکایت کنیم از نبودن پیامبرمان که درودهاى توبر او و آلش باد
و از غیبت مولایمان
و از بسیارى دشمنان
و کمى افرادمان
و از سختى آشوبها
واز کمک دادن اوضاع زمانه به زیان ما...
سلام و عرض تسلیت روز شهادت.
امیدوارم خوش و خرم باشی و اصالتهای دینی و وطنی رو همواره بتونی در غربت حفظ کنی.
در پناه خدا باشی