چهمیکنه این chamillionair
Turn it up! (6MB be careful)
late 2005
I'ma show you how to get your shine on (shine on)
Turn it up the DJ playing my song (my song)...
I'ma show 'em how to get the club crunk (club crunk)
Give 'em something thats goin' rattle that trunk (that trunk)...
این مصاحبه هم خالی از لطف نیست (برای اون دستهی عزیزانی که علاقهمندند از فرهنگ سیاههای آمریکا هم سر در بیارند)
واقعا جالبه که چطور یک فرهنگ کاملا متفاوت با مرزهای خیلی واضح، مختص یک رنگ (سیاهپوستها) در بطن این جامعه اینطوری رشد کرده. چیزی نیست که برگرده به دوران بردهداری، یک و نیم قرن از اون زمانها گذشته و تازه امروز هر روز این فاصله بیشتر میشه. مدتی است دنبال تحلیل جامعهشناسی و social psychology (که به تازگی مورد علاقهی من شده) قضیه هستم. اگه میخواهید سیاه بشید، راهش ساده است: یک شلوار بسیار گشاد (شمارهی معمولی شلوارتون رو ضربدر ۲ کنید منهای ۱) بعلاوهی دو دست تیشرت (با همون فرمول سایز) که آستینهای تیشرت زیری بلندتر از رویی باید باشه.یادتون باشه که اگه تیشرتتون تا روی زانو نرسه اصلا قبول نیست. یک عالمه گردنبند قد و نیم قد. یک کفش کتونی ساقدار+ کلاه لبه دار که برعکس سرتون گذاشتید. اگه زمستون باشه یکسری لوازم دیگه هم بهش اضافه میشه که کاپشن کلاه سرخود جزء لاینفکش هست. چند نمونه:
سیاهها آدمهای خوبی هستند، فقط خدا نکنه .... بگذریم.
عزیزان تگزاس و کانزاس و غیره بهتر میدونند جای اون سه تا نقطه چی باید باشه.
**************************
چند روز پیش داشتم با یکی از بچههای یکی از دانشگاههای مجاور قدم میزدیم و من داشتم از آپارتمانم complain میکردم که زشته و قدیمیه و ۳۵ ساله که ساختنش که یهویی گفت what???I تو به یه ساختمان ۳۵ ساله میگی ساختمان قدیمی؟؟؟ . گفت توی دانشگاه اونها ساختمانی که اسمش هست new house حدود ۵۰ سال قدمت داره. دیگی خودتون بفهمید بقیهشون چه خبرند. اینجا واقعا یه ساختمان رو برای حداقل ۱۰۰-۱۵۰ سال عمر میسازند. یادم میاد خونهی ما توی ایران (که باطبع آسمانخراش هم نبود) و ۲۵ سال سنش بود رو میگفتند فقط خوراک بولدوزره!!!!
**************************
به مناسبت اینکه ..... (آقای دکتر گفتن وقتش که شد خودشون بهتون میگن)
تصور کنید که با یکی از اساتیدتون که تا دیروزش خیلی هم باهاشون رودربایستی داشتید و همیشه سعی میکردید خیلی محترمانه و باکلاس جلوشون رفتار کنید، برید برای قدم زدن کنار یک دریاچه در یک مملکت اجنبی. بعد استاد عزیز شما که همیشه لباسهای مختلف با رنگهای متفاوت میپوشیدند اون روز استثنائا سراپا سفید پوشیده باشند: پیراهن، شلوار، شاید حتی کفش. حالا فقط بگید بدترین اتفاقی که ممکنه بیفته که شما رو ضایع کنه چیه؟ بدترین اتفاق ممکن؟ مثلا سرِ اشتباه شما استاد بیفتند توی دریاچه؟ نه بدتر، ضایعتر.
اتفاقی که افتاد این بود که بنده پا گذاشتم روی یکی از قوطیهای پلاستیکی (دقیقا شبیه قوطی کبریت) که متاسفانه بهجای کبریت یا عسل یا هزار چیز دیگهای که میتونست توش باشه، سس گوجه فرنگی توش بود. و ملت بیفرهنگ فرنگی ولش کرده بودند توی چمنهای کنار جاده. فشار localized شده وزن من روی قوطی باعث شده که تنش در جدارهی قوطی به حد بحرانی برسه، قوطی پاره بشه و سس گوجه فرنگی با زاویهی نزدیک به قائمه (و متاسفانه نه دقیقا قائمه) نسبت به سطح زمین شلیک بشه به سمت بالا. چند لحظه بعد وقتی صورتم رو چرخوندم سمت چپ کلیهی لباسهای استاد به رنگ قرمز مایل به زرشکی با خالهای مشکی درآمده بود.
مشکل این بود که تازه، رنگ، کمترین مشکل قضیه بود. بوی تند سس گوجه رو من که از یک متری دکتر حرکت میکردم هم به سختی تحمل میکردم...
دکتر واقعا آدم بزرگی بود که با شوخی و خنده همهچیز رو تموم کرد. ولی من تا یک ماه بعدش یادم هم که میومد حالم گرفته میشد.
البته ما دیگه بعدش با آقای دکتر خیلی رفیق شدیم، و چند مسافرت به یاد ماندنی و غیره. ایشالا فرصت پیش بیاد باز هم باهم بریم مسافرت.
(آقای دکتر ما خیلی ارادت داریم )
******************************
امسال زمستان گرمی بود. چارلز (رودخانهی کنار دانشگاه) یخ نزد (البته چشمش نزنم **هنوز** یخ نزده). اتفاقا از سه روز پیش چنان هوا سرد شده که خون در رگهای آدم منجمد میشه. پریشب حدود ۶- فارنهایت (۲۱- سانتیگراد) شده بود به همراه بادی با سرعت ۳۰ مایل بر ساعت (۵۰ کیلومتر بر ساعت). وقتی منتظر اتوبوس وایسادید دقیقا مثل اینه که سوار ماشینی هستید که با سرعت ۵۰ کیلومتر بر ساعت توی قطب شمال داره حرکت میکنه و شما کلهتون رو از ماشین کردید بیرون!
ترم ما از اول فوریه شروع شد. خبر خاصی نیست مگر شلوغبازیهای سیاسی. خدا آخر عاقبت این مملکت ما رو به خیر گردونه. این خبر هم از تجمع جلوی سفارت دانمارک جالب بود:
**
به گزارش "مهر"، نیروی انتظامی در دفعات مختلف اقدام به پراکنده کردن دانشجویان معترض کرد اما با حمایت خواهران حاضر در محل و شعار آنها مبنی بر حمایت از این رفتار، مجددا دانشجویان به سمت درب سفارت نزدیک شدند و خواستار اخراج سفیر دانمارک در همین ساعت هستند.**
آفرین به این خواهران!