۴۱- ذکر الاستاذنا الجورج قدس ا... روح العزیز
آن معتکف کتابخانه ، آن آفتاب دانش ، آن در ظلمت نورعلم ، آن شاه علوم ، قطب وقت :الجورج بن المایکل رحمةا... علیه ؛ از جمله مشایخ بود ، و به انواع علوم ظاهر و باطن ، و زبانی داشت در بیان معارف و اسرار ، و پیر کمبریج بود ، و بسیار مشایخ و شیوخ را دیده بود ، و با ویگینز صحبت داشته و از رفیقان گوکنهایمر بود ، و مرید پوانکاره ی فرانسوی بود ، و عمری دراز یافته بود و پیوسته در کار جدی تمام کرده است .و او خود ریاضیدانی بود و ریاضاتی و کراماتی داشت ...
و گفتهاند که چون از مادر بزادی ستونهای MIT و Harvard و Princeton بلرزیدی و ۱۰ دانشمند برجسته در دم خاموش گشتی و هرگز دوباره حرف نزدی.
و کرامات فراوان از او نقل کنند. پس مریدی مقالهای پیش او آورد سراپا nonsense که هرکه آنرا دیدی گفتی که این garbage به برنامهی کودک فرستادی تا در بخش نقاشی نمایش دادندی و حضرت جورج گفتی که نه من از این مقاله take care کردندی. و وردی بر مقاله خواندی و آن را submit کردی و در دم پذیرش گرفتی و عالم و آدم حیران گشتی.
و دیگر، کتابی نوشتی بس طویل در باب طرق۱ آسمانها و تعداد ابواب بهشت و جهنم ، و چنان عظیم و ثقیل که هیچیک از ابناء بشر آنرا فهم نکردی. پس کتاب فروش نرفتی و بر دست اوستاذ باد کردی که این ابناء بشر جملگی در جهلند.
و چون بر سر کلاس طلبهای سوال پرسیدی، مولانا سوال دیگر جواب دادی! و علما دانستی که مولانا از سوال ظاهری به سوال باطنی پی بردی و تلامیذ نادان این نفهمیدی.
و آوردهاند که شب امتحان ملائکه بر او نازل گشتی و سوالات امتحان برایش آوردی. و همه تلامیذ بر این مساله اجماع داشتی چه حل آن سوالات به عقل جن هم نرسیدی.
و در عنفوان پیری دل در گروی دختری بستی و به عقد او در آمدی و از او صاحب فرزندی شدی. و چنان دخترک بر سر اوستاذ آوردی که چون موبایلش بزنگیدی چه بر سر کلاس درس و چه بر سر مجالس بحث و موعظه دوان دوان به خانه برفتی.
و آوردهاند که روزی با یاران و دوستان در مجلسی نشسته بودی غرق در خوشی و در حجرهی مجاور یکی کتاب سیالات تلاوت کردی به صوت نیکو. تا به اینجا رسیدی که "پس گریزی نبودی از حل نومریک ..." گفتهاند که این بشنیدی و صیحه کشیدی و جامه دریدی و از حال برفتی. و چون به هوش آمدی جمله مقالات و کتب جمع کردی و آتش زدی و گفتی که تاکنون در جهل بودمی. پس جمله طلاب جمع کردی و گفتی که من توبه کردم از این علم و بر همه است که هرچه اندوختهاید از کتب و مقالات بدور ریزید و طریق نوین در پیش گیریم که سعادت دنیا و آخرت در این بودی. و طلاب جاهل از این ناراحت شدی و گفتی که نتوان دوباره همه چیز عوض کردن بعد از دو سه سال و وقت آن بودی که ما فارغ شدی. ولی نور همین بودی که بر قلب استاذ تابیدی. و گفتندی که هر از چندی نور جدیدی بر قلب این استاد تابیدی!
و در تمام فنون روزگار حریف بودی. از سفینه بین کرات design کردی تا وسایل علوم طب و نانو و مانو و دست مصنوعی برای مورچه و ماشین جارو برقی. و چون مسالهی جدیدی بدیدی بیتاب شدی و شب به خواب نرفتی و ایدههایی بزدی که سایر ابناء بشر شاخ درآوردی (و هیچ یک کار نکردی چون این ابناء بشر این ایدهها فهم نکردی و درهم و دینار به این اوستاذ ندادی).
و در ذکر این اوستاد کتابها باید نوشت که مجال آن اینجا نبودی...