سلام
نما: داخلی، یه فروشگاه متوسط نه خیلی بزرگ (معروف به لاواردی) با کارمندهایی که بیشتر قیافتا اسپانیایی هستند بعضیهاشون هم باهم یه زبون عجیب غریب حرف میزنند. فروشگاه برای بیشتر مواد غذایی و fast food هستش. شما داخل کادر هستید و دارید تابلوی لیست غذاها رو میخونید. نوشتههای تابلو کمابیش قابل خوندن هستند. انواع ساندویچ و پیتزا... زمان: حوالی ساعت ۲ بعدازظهر، گوشه کنار فروشگاه نور خورشید مشاهده میشود...
الان ۲۶ ساعت هست که شما قدم مبارکتون رو توی ایالات متحده گذاشتید. ۲۶ ساعت گذشته رو با کنسروهای لوبیایی که توی ساکتون قایم کرده بودید سرکردید ولی خوب تا ابد که نمیشه کنسرو لوبیا خورد. این اولین خرید غذایی شماست. بنابراین باتوجه به اینکه بعداز ظهر هم جلسهی توجیهی دارید ترجیح دادید که یه غذای سادهی آماده بخرید. از چهرهی شما اندکی حالت تعجب مشاهده میشه. ظاهرا قیمتها یه کمی بالاست. یه ساندویچ همبرگر معمولی 5 $ !! یادتون میاد که علیآفای سگپز این اواخر که گرون کرده بود همبرگر رو با فرایز (دیب دمینی !) میداد ۶۰۰ تومن... ای خدا... قدر علی آقا رو ندونستید دیگه. پیتزا ها هم که نگو و نپرس... بالاخره یه پیتزا پیدا میکنید که 4.99$ هستش، خوب دیگه فرض میکنید رفته بودید فرمانیه پیتزا خورده بودید تصمیم میگیرید که همین رو سفارش بدید. اسمش هم که هست چیزپیتزا خوب حتما باید 'چیز' خوبی باشه...
نما داخلی، همون مغازه، شما توی صف ایستادید. دوربین یه کمی به جلو MOVE میکنه و با یک چرخش ۴۵ درجه شما و نفر جلوییتون و cashier رو توی یک تصویر نشون میده. در حالی که دوربین در حال چرخیدن هست نفر جلویی پاکتشو بر میداره و cashier ازش تشکر میکنه و اون از صحنه خارج میشه. شما یه کم جلو میروید . cashier یه دختر سیاه پوسته، حدود ۱۸-۱۹ ساله به نظر میرسه یه کمی لاغره و قدش حدود "6 '5 هست و یه لباس یقهاسکی سیاهتر از خودش هم پوشیده که البته خیلی بهش میاد. خیلی مهربون به نظر میاد لبخند میزنه و به شما سلام میکنه...شما یادتون هست که اینجا مردم برای اینکه پول در بیارند خیلی خوب برخورد میکنند. بنابراین باید حواستون رو خیلی جمع کنید. نباید فریب این ظاهر مهربون رو خورد. هرکسی ممکنه بخواد سر شما کلاه بذاره
-علیکم السلام (شما حاج آقایی جوابشو میدید-البته به انگلیسی)
-میتونم بهتون کمک کنم
شما یادتون میاد که اومدید تا پول پیتزا رو بدید. پیتزا رو سریع میگذارید روی میز و میگید اوه بله متشکرم. پولهاتون رو که آماده کردید یه بار دیگه میشمارید: ۴ تا ۱ دلاریه، ۳ تا quarter ، دوتا dime ، و ۴ تا یک سنتی. دختر مهربون بارکد روی جعبهی پیتزا رو وارد کامپیوتر میکنه، روی صفحهی مونیتور بجای یه عدد، دوتا ظاهر میشه 4.99 + 0.25 ... تازه یادتون میاد که دوستاتون بهتون گفته بودند که اینجا باید برای هر چیزی مالیاتش رو هم بدید (دوستاتون ازتون خواسته بودند که حواستون باشه و برای این موضوع شر بپا نکنید) قبل از اینکه شما با اکراه دستتون رو ببرید طرف جیبتون دختره ازتون میپرسه که چیزی برای نوشیدن میل دارید. سوال خوبیه well, yeah , a small coca please شما جوابش رو خیلی سرد میدید در حالی که یه کمی حالتون به خاطر اون مالیات گرفته شده. دختر خانم میره طرف دستگاه تولید نوشابه و یه لیوان که خیلی هم کوچیک نیست رو از نوشابه پر میکنه و بر میگرده طرف شما. شما در این مدت رقم مالیات رو چک میکنید . ظاهرا درسته. دختره چند تا چیز دیگه رو توی دستگاه تایپ میکنه و یه عدد دیگه کنار عددهای دیگه ظاهر میشه 1.25$ ! اصلا از دیدن این رقم خوشتون نمیاد. با یه لحن بداخلاقانه بهش میگید که فکر میکنید یه چیزی اشتباه شده. دختره در حالی که هنوز داره لبخند میزنه میگه که 4.99 پیتزا ، 1.25 نوشابه و ... شما میپرید وسط حرفش : ببخشید! 1.25$ نوشابه؟؟؟ دختره یه کمی لبخندش کم رنگ میشه و خیلی آروم میگه بله سر! ولی شما نباید فریب بخورید. حتما فهمیده که شما تازه واردید و حالا میخواد سرتون کلاه بذاره، شما خیلی عصبانی شدید. آخه یعنی چی ۱.۲۵ دلار ارز شناور و رقابتی هم نه، بازار آزاد هم که حساب کنید از قرار ۸۳۲.۵ تومن میشه ۱۰۴۰ تومن!! برای یه نوشابه؟؟؟؟ یه لحظه تصویر روز آخر ایرانتون میاد جلوی چشمتون که صبحش توی ادارهی نظام وظیفه بر سر گم شدم یه نامهتون کلی دعوا کرده بودید ( و البته متقابلا هم باهاتون دعوا شده بود!) و بعد از ظهرش با یه رانندهی تاکسی که میخواست کرایهی میدون ولیعصر رو بجای چهارراه ولیعصر بگیره کلی دعوا کرده بودید، عجب اوضاعیهها مثل اینکه بدون دعوا کردن کارا درست نمیشه)
سرتون رو برمیگردونید و به نفر پشت سرتون میگید این چی داره میگه؟؟ تازه متوجه شدید که نفر پشت سریتون یه پیرمرد حداقل ۱۵۰ ساله است. دست و پاش داره میلرزه و سرشو نمیتونه بلند کنه، یه کلاه لبه دار هم گذاشته سرش ... پیرمرده در حالی که داره سمعکش رو تنظیم میکنه شروع میکنه جواب دادن : پـــه ... پــــه ......په ...... پارد.... میفهمید که تازه میخواد بگه که حرف شما رو نفمیده، بیفایده است . روتون رو برمیگردونید طرف دختره و با عصبانیت بهش میگید این غیرممکنه. دختره که حالا احتمالا فهمیده نمیتونه سر شما کلاه بذاره دیگه نمیخنده، قیافه اش رو معصومانه گرفته که شما دلتون به حالش بسوزه ولی کور خونده دوباره(خیلی سعی میکنه مودبانه) می گه که باور کنید قیمتش همینه اگه بخواید .....شما دیگه از عصبانیت منفجر میشید و با داد و بیداد میپرید وسط حرفش... توی نیم وجبی میخوای سر منو کلاه بذاری؟؟ یه نصف لیوان نوشابه رو میخوای به من قالب کنی؟؟ من دمار از روزگارت در میارم ،چه خبره قیمت خون باباته مگه ، فکر میکنی من نمیدونم قیمت نوشابه چنده، اصلا کی گفته که .....
دختره رنگش پریده (من همیشه میخواستم ببینم وقتی یه سیاهپوست رنگش میپره چجوری میشه، خوب چشمهاش میزنه بیرون و رنگش کبود میشه نیشه توصیف کرد باید ببینید) و دستاش رو به حالت اینکه میگه آروم باشید جلوی شما گرفته و مدام میگه ok sir هی هم به درب سمت چپ مغازه نگاه میکنه (که شما بعدها میفهمید اتاق manager فروشگاه هست) . ولی شما بیش از اینها عصبانی هستید ، ضمنا گرسنه هم که بودید... دختره هی داره میگم I am sorry sir ، I am really sorry و دیگه نزدیکه که بزنه زیر گریه و هی از شما میخواد که آرومتر داد بزنید . ولی مگه شهر هرته! میخواد سرمنو کلاه بذاره...
آخرین حرکت شما بعد از آخرین بد و بیراهی که نثارش میکنید اینه که لیوان نوشابه رو بلند میکنید و محکم میکوبید روی میزش و بهش میگید که یک قرون هم بیشتر بهش نمیدید. 5.24 $ رو میریزید توی ترازوی الکترونیکی و میاید که برید ... پیرمرده بالاخره جملهی پاردون می رو تموم کرده و داره به شما نگاه میکنه، با همون حالت عصبانیت سرتون رو میبرید کنار گوشش و بلند داد میزنید مشکل من حل شد، پیرمرد بیچاره نیممتر پرت میشه عقب. کر هم کرهای قدیم (احتمالا صدای سمعکش رو خیلی زیاد کرده بود) . از مغازه میزنید بیرون...
نما داخلی، شما روی تخت دراز کشیدید و دستهاتون رو زیر سرتون گذاشتید و دارید به سقف نگاه میکنه، نزدیکهای غروبه و شما دارید به امروزتون فکر میکنید. دوربین حرکت میکنه و به سمت صورت شما میاد و یک close up نیمرخ از صورتتون رو نشون میده. شما دارید فکر میکنید. از احقاق حقی که کردید کاملا راضی هستید. یه کمی ته دلتون برای دختره ناراحتید .شاید اون خودش مقصر نبوده و رییسش بهش گفته بوده که اینا رو گرون بفروشه. حرفهایی که بهش زدید رو مرور میکنید . یادتون نمیاد که "قیمت خون بابات" رو به انگلیسی گفته باشد price of your father's blood????? نه بعیده که همچین جملهای رو به کار برده باشید. خوب وقتی آدم عصبانیه دیگه یه کمی فارسی انگلیسی قاطی میشه دیگه . ولی احتمالا دختره منظور شما رو فهمیده.
خوب الان دیگه میدونید که نوشابه اینجا قیمتش همین حدودهاست البته احتمال داره که اون دختره خواسته باشه سر شما کلاه بذاره ولی احتمالش کمه! اینجا حقوق رو ملت به دلار میگیرند و به دلار هم خرج میکنند. روزهای اولی آدم همش ماشین حسابش دستشه که حالا ۴.۲۶ دلار چند تومن میشه ولی بعد از یکی دو هفته همه چی دستتون میاد. دیگه حالا کلی باکلاس شدید. وقتی میرید یه نوشابهی خالی هم بگیرید یه اسکناس 20$ به cashier میدید و بهش میگید بقیهاش رو بذار تو جیبت.