سلام
مدتی again این وبلاگ تاخیر شد...، ما را شما بخشیده باشید.
عرض شود که یه نکتهی مهم هست بخصوص برای اون دسته از دوستان که در حال آماده شدن برای اومدن هستند شاید بد نباشه که بهش توجه کرده شود. یه مقداری شخصی هست ولی خوب میتونه واقعا توی کار آدم تاثیر بگذاره...
اگه شما از اون آدمهایی هستید که خیلی برای انسانها ارزش قائلید، از کشت و کشتاری که توی دنیا راه افتاده بدتون میاد، برای دنیای صلح و صفا دعا میکنید، خیلی میخواهید توی کارهاتون همیشه این اهداف بزرگ رو در نظر داشته باشید... خوب باید دقیق باشید
اگه نمیخواید به هیچ نحو توی کارهایی که شاید به نحوی به جنگ و جنگ افزارها ربط داره درگیر بشید ... و اگه احیانا یه زمانی مجبور بشید روی یه کار مربوط به جنگ و از این حرفا کار کنید خیلی اعصابتون به هم میریزه و اگه وقتی یه کمی کارتون رو ادامه دادید بیشتر اعصابتون به هم بریزه، اگه حتی یه جوری بشید که هر وقت تنها میشید فکر کاری که دارید میکنید آزارتون بده، اگه کم کم شبها نتونید از فکرش بخوابید، اگه صبح که میروید سرکار همش دلهره داشته باشید، اگه وقتی کامپیوترتون رو روشن میکنید از خدا بخواهید که امروز هم کارتون جواب نده، اگه وقتی یه نتیجهی جدید به دست میارید پشتتون بلرزه که نکنه یه وقت برای آدم کشی کسی ازش استفاده کنه. اگه مثلا روی هلیکوپتر کار میکنید و هر روز اخبار رو بخونید که آیا جایی توی دنیا با هلیکوپتر کسی رو میکشند یا نه...
اگه قراره هر هفته برید یه چاپ جدید دفاعیات اپنهایمر (بمب اتم رو یادتون میاد) رو از کتابخونه بگیرید، اگه قراره نوشتههای خصوصیش رو برای خودتون کپی بگیرید و مرتب بخونید، اگه زندگی آلفرد نوبل رو از حفظ کرده باشید...
اگه قراره روز قبل از ارائهی کارتون جای هرچی فایتر (هواپیمای جنگنده) توی presentation هست ایرلاینر (هواپیمای مسافربری) بذارید (البته اینجا رو یه کم باید حواستون رو جمع کنید و حتما بعدش یه بار از روی presentation بخونید، چون مثلا ممکنه جملههایی مثل "در محل نصب راکت به بدنهی هواپیمای مسافربری... " و یا "وقتی هواپیمای مسافربری در حال فرار از دست هواپیمای مسافربری دشمن هست" توی گزارشتون بیاد اون وقت یه سری از ملیتهای بی فرهنگ که اتفاقا چند از دوستای شما هم اتفاقا از همون ملیت های بیفرهنگ هستند بخصوص اون پست داک چینی که همیشه اعصابتون رو خرد میکنه، قاه قاه میزنند زیر خنده، البته اصلا خنده نداره ها، ولی خوب اونا ممکنه به شما بخندند)...
اگه قراره هر روز صبح با labmate تون سر اینکه اینکه چرا انسانها باید وسایل جنگی بسازند بحث کنید و اون شما رو قانع کنه و تا ظهر با خودتون کلنجار برید و بعد از ظهر ۱۱۳ تا اشکال به argument دوستتون پیدا کرده باشید...
اگه قراره یه روز سه - چهار بار تا اتاق استادتون برید که بهش بگید دیگه نمیتونید روی این پروژه کار کنید و بعد پشیمون بشید
و هزار تا اگهی دیگه، قبل از انتخاب کارتون بیشتر فکر کنید. اصولا کارهای اینقدر خرده هستند که خوب آدم میتونه خودشو به اون وری بزنه که بابا من دارم تحقیقات میکنم و از این جور حرفا، ولی خوب بعضی آدما نمیتونند دیگه. زندگیتون هیچ فرقی نمیکنه! اگه مامانتون قبل از کارکردن روی این پروژه دوستتون داشته بعدش هم دوستتون داره (قربون پسر بیشرفم برم! رو یادتون میاد)
بله عزیز دلمی! بالاخره که من یه دختر آلمانی رو میشناسم که خیلی دختر خوبیه (لیسانسشم رو UCDAVIS گرفته) و از اون دخترهای رقیقالقلبی هست که اگه ببینه یه گربه داره لنگ لنگ راه می ره قسم میخورم تا یک هفته خوابش نمیبره و تا یک ماه غذا از گلوش پایین نمیره، ولی خودش داره روی بمبهای ضد پناهگاه کار میکنه... من البته باز هم تاکید میکنم که بسیار دختر خوبی است.
من یه disclaimer بنویسم که این مطلب هیچ ارتباطی به من نداره، همینجوری نوشتم شاید آدم ها بخواند بهش فکر کنند.
بالاخره که اگه هیچکی بمب درست نکنه، بمبی هم نیست که منفجر بشه! اینجوری دنیا بهتر نیست؟؟
توی ایالت بافرهنگ ما ازدواج همجنسها آزاد شد! این به این معنیه که توی شناسنامههاشون از حالا مینویسند که این حاج آقا همسر اون یکی حاجآقا است. (و البته برای حاج خانوم ها ) این اصلا مهم نیست حالا دوست دارند همسر هم باشند خوب باشند، نکتهی مهم اینه که اینا میتونند به طور قانونی سرپرستی یه بچه را به عهده بگیرند ... ببینید کار آدمیزاد به کجا کشیده، یه هفته اس تیتر تمام روزنامه ها و اخبار و ... فکر هم نکنید که یکی دوتان ها! یه صف کشیدند جلوی محضر ۳ کیلومتر...واقعا که!
عرضم به حضورتون که من ایشالا سر فرصت به کامنتهای سرشار از محبتتون جواب میدم. از تبریک تولد همتون هم متشکرم. ایشالا جشن تولد خودتون
take care