سطل زباله

این یه سطل آشغاله

postbox.gif

خوب آخه مگه چیز دیگه‌ای هم می‌تونه باشه؟ یکی به اینا بگه دیگه...

یادم میاد اون اوایل یه مغازه پیدا کرده بودم کنار محوطه که سوپ می‌فروخت. خیلی سوپش خوشمزه بود. من سوپ رو می‌خریدم و می‌رفتم کنار محوطه یه جای دنج بود همون جا می‌خوردم. ولی اینا چون وعده‌های غذاییشون خیلی زیاده اصولا زیاد میومد . من همیشه زیادیشو با بشقابش می‌انداختم توی این سطل زباله. خیلی جالبه اینا چون خیلی پیشرفته هستند سطل زباله‌هاشون هم هرکدومش برای کار خاصیه. مثلا این ورودیش خیلی باریکه فقط می‌شه توش بشقاب اینا انداخت. یه سری دیگشون فقط برای بطریه...

پریروز که اتفاقا برای ناهار سوپ خورده بودم بعد از ناهار رفتم آپارتمانم یه نامه رو که جا گذاشته بودم بیارم. وقتی داشتم برمی‌گشتم دیدم یه آقای خیلی محترم با لباس رسمی با سه تا پلیس کنار این سطل زباله ایستاده. آقاهه خیلی عصبانی بود و بلند بلند داشت به داخل سطل زباله اشاره می‌کرد و به پلیس‌ها یه چیزایی می‌گفت. من گفتم حتما این بن لادن لعنتی اومده توی سطل زباله بمب کار گذاشته. چقدر خدا بمن رحم کرد که اون وقت که من اونجا بودم منفجر نشده. می خواستم برم به پلیسه بگم که من هم چند دقیقه پیش اونجا بودم که دیگه دیرم شده بود و منصرف شدم...

اینا خیلی بافرهنگند. سه شنبه صبح که داشتم میومدم دانشگاه دیدم یه ماشین بزرگ (فکر کنم ماشین پست بود) کنار سطل زباله ایستاد و زباله‌های توی ماشینشو خالی کرد. گفتم الان اگه ایران بود همون جا پنجره رو باز می‌کرد زباله‌ها رو می‌ریخت بیرون . واقعا که خوشم اومد از کار اون مرده...

دیروز نامه‌ی مالیاتم رو داده بودم مک پست کنه. آمریکایی کله پوک رفته انداخته توی سطل آشغالی. اعصابم کلی خرد شده بود. کلی سرش داد زدم. بهش می‌گم خوب تو که نمی‌دونی چجوری پست کنی به خودم می‌گفتی. هی می‌گه متوجه منظورت نمی‌شم. بالاخره بهش گفتم یا می‌ری فرم‌ها رو می‌خری برای من پر می‌کنی و  دوباره می‌فرستی یا پلیس رو خبر می‌کنم. حالا قرار شده پس فردا بره فرم‌ها رو بخره و برام پر کنه. فردا امتحان داشت من هم بهش رحم کردم. واقعا که...

امروز فردای روزی که مک نامه رو انداخته توی سطل آشغالی. مک قرار بود فردا بره نامه رو پست کنه ولی جواب نامه اومده و روی میز منه... من حالم خیلی خوب نیست...

فکر می‌کنم یه چیزی یه جایی ایراد داره. اعصابم یه کمی خورده. حالم هم اصلا خوش نیست .چند دقیقه پیش بالاخره رفتم از مک عذرخواهی کردم و بهش گفتم لازم نیست فرم‌ها رو بخره. مک پسر خوبیه. من یه کم از کار و بارش و پروژه اینا ازش پرسیدم که ازدلش دراورده باشم. اون هم یکمی از کار و بارش گفت و آخر سر هم بهم گفت که اگه دوست داشته باشم شاید بد نباشه که اگه برام کار سختی نیست  بعدا شاید بتونم به این سطل آشغالی بگم صندوق پست. البته تاکید کرد که هیچ اجباری نیست . من هم چون آدم متشخصی هستم گفتم که به این موضوع فکر می‌کنم... نمی‌دونم چرا اینقدر با احتیاط حرف می‌زد آخه من که آدم مهربونی هستم لزومی نداره اینجوری حرف بزنه...

من الان چند ماهه که دیگه بشقاب سوپم رو توی اون سطل زباله نمی‌اندازم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد