سلام بر همگی
مدتی این وبلاگ تاخیر شد ...
این ویکند دیگه به موزه اختصاص داده شده بود. این هفته دوشنبه (یعنی روز اول هفته) روز رییس جمهوری نام داره چون مصادف با میلاد فرخندهی دوتا از رییس جمهورهای قبلی آمریکاست ( واشینگتن و لینکلن) هیچ اتفاق خاصی هم نمیافته یعنی نه کسی به کسی تبریک میگه نه تسلیت و نه تلویزیون برنامهی خاصی داره همینجوری ملت تعطیلند که باشند. یه نکتهی خیلی جالبی که وجود داره اینا تعطیلاتشون رو منتقل میکنند به دوشنبهی اول هفته که ملت یه آخر هفتهی طولانی داشته باشند. ایدهی جالبیه به جای اینکه مثلا سه شنبهی ما تعطیل هست و چون ۵ شنبه هم نصفه هست ملت ۴ شنبه رو هم بین الطعطیلین (قسم میخورم املاش اشتباست) میگیرند و بالاخره یه هفتهی کامل کشور میخوابه! خب میشه همهی اینا رو منتقل کرد به روز اول هفته و یا آخر هفته چه اشکالی داره؟ خیلی هم بهتره!
عرض کنم که دوستان در مورد شرقآسیایی ها (چشم بادامی) ها زیاد میپرسند. اینجا توی نیو انگلند دخترهای شرق آسیایی خیلی طرفدار دارند. البته خوب در مورد علت و دلایل بحث زیاده که در اینجا نمیگنجه که به تفصیل راجع به این موضوع صحبت کنیم ( وضمنا فردا پرشیان بلاگ هم مارو تعطیل میکنه که ...) ولی خوب از میان نکات مثبتشون اینه که خیلی به شوهرهاشون میرسند (یاد اون جملهای افتادم که شهرداری اصفهان زده ... اونایی که میدونند به اونایی که نمیدونن بگن- امیررضا هم عکسشو گذاشته توی وبلاگش http://napless.blogspot.com/ ) و خیلی به تربیت بچههاشون اهمیت میدن. از نکات منفیشون هم یکی غذاییه که میخورند (به طور کلی وقتی یه شرق آسیایی غذا میخوره -البته غدایی که خوشش بیاد- به شعاع ۳ کیلومتری نمیشه بهش نزدیک شد) یکی هم این که زوجهایی که یکیشون چشم بادومی باشه تا ۵۰۰ نسل بعد بچههاشون چشم تنگ میشن ... ( ظاهرا این ژنی که مربوط به نسبت ارتفاع به طول چشمه توی اینا خیلی قویه) اینجا کارتونهای ژاپنی هم خیلی طرفدار داره ...
این هفته یه مسافرت کوچیک هم با ترن داشتم. خیلی جالب بود که هم شکل قطارها و هم محل مسافرگیری خیلی شبیه همون ایستگاههای قطار ایران هست. داخل قطاری که ما برای حومهی بوستون سوار شدیم شبیه متروی تهران کرج بود با این تفاوت که خوب خیلی کهنه بود و عزیزان ایالتهای یکیشده! که اصولا وقتی سوار قطار میشند کمی گرسنه ممکنه بعضی وقتا باشند شیشههاشو ظاهرا گاز زده بودند به طوریکه به سختی میشد بیرون رو دید! با اجازتون رفتیم یه سر موزهی سیلم که شهریه نزدیک بوستون . جالبه بدونید که توی این شهر حوالی ۲۰۰ سال پیش ۱۹ نفر را به جرم حلول شیطان توی بدنشون اعدام کردند ( فقط ایده بگیرید که جو فکری چطوری بوده ، فکر هم نکنید خیلی عوض شده الان، بقیه داستان رو بخونید) الان هم این ایالت بسیار مذهبی هستند. مثلا جالبه بدونید یکی از قوانینی که هنوز وجود داره ( ولی عملا سخت گرفته نمیشه) اینه که یه مرد حق نداره دست یه زنی رو که همسرش نیست بگیره! (اینجا اگه یه وقت جمهوری اسلامی بشه چی میشه) دیگه این که مراکز فساد !! (...) ممنوعه ( و این یکی اساسی سخت گرفته میشه) و یه قانون جالب دیگه این که اگه توی یه ساختمان یا آپارتمان بیشتر از ۲۰ زن تنها زندگی کنند اون خودبه خود مرکز فساد محسوب میشه و غیرقانونی هست. اینه که مثلا خوابگاههایی که پسرانه باشه وجود داره ولی هیچ خوابگاه دخترانهای وجود نداره!!!! . تلویزیون برنامههای پلیسی واقعی رو بعضی وقتا نشون میده که برای مقابله با فساد خیابانی (همون چیزی که توی ایران خیلی معمول شده ) پلیس چه کارهایی که نمیکنه. مثلا یکی از کارهاشون اینه که لباسهای خاص این افراد را میپوشند (لباسشارپ) و خوب ملتی که سوارشون کنند رو دستگیر میکنند! ملت هم اینقدری که توی ایران راجع به این مسایل بحث میشه بحث نمیکنند. جالبه نه؟
یه مقداری هم میخواستم از بوستون بنویسم. این یکی از به نظر من بهترین شهرهای آمریکا برای زندگی هست. خوب شهر قدیمیه و بزرگراههای آنچنانی نداره. ولی خوب آدم یه بزرگراه رو یه بار که دید سیر میشه دیگه عوضش کلی جای قدیمی داره. بخصوص برای اوناییکه که روند رشد جامعهی آمریکا براشون جالبه خیلی چیزهای جالب داره. حمل و نقل عمومیش هم بسیار عالیه (چیزی که توی بسیاری از شهرهای آمریکا عملا وجود نداره) رودخونه و اقیانوس هم که داره . ۴ فصل سال هم به خوبی محسوس است و وجود داره. توی بوستون و شهرهای اطرافش هم پر از موزه و جاهای تفریحی هست. یک نکتهی مثبت دیگه این که شهر دانشجوییه و بین هر ۱۰ نفر توی شهر حدود ۷-۸ نفرشون زیر ۲۵ سال هستند. یادم میاد توی فرودگاه آتلانتا حدود ۲ ساعت ملت رو میشمردم (منتظر پروازم بودم ، نرفته بودم ایرانی بازی در بیارم!) از هر ۱۰ نفر ۸ نفر به وضوح بالای ۶۰ سال بودند!!! دیگه سالن فرودگاه به اون بزرگی فقط پر بود از صندلی چرخدار و ماشینهای کوچیکی که خیلی خیلی پیرها رو اینور اونور میبرد. خوب من نمیدونم ولی جاهایی که دانشجویی نباشه قاعدتا باید جمعیت پیری داشته باشه جاهایی که هم که فقط دانشجویی باشه (من شنیدم مثلا کلتک (چه شکل بامزهای شد) ) که آدم دق میکنه ( محیطش شبیه دانشگاه صنعتی اصفهان میشه که خوب از شهر و محیط زندگی ایزوله هست). اینه که بوستون را برای تحصیل حتما مد نظر داشته باشید. یه نکتهی خوب دیگه هم اینه که خوب دانشگاه خیلی زیاده و همسر احتمالیتون رو میتونید دستشو یه جایی بند کنید. یه نکتهی بسیار بد بوستون اینه که کوه نزدیکش نیست نزدیکترین کوه ۳ ساعت با بوستن فاصله داره. این برای اونایی که به کوه رفتن عادت دارند مثل من واقعا افتضاحه.
خوب آقا ما بریم شما هم برید نامزد بشید برای انتخابات (یا برای چیزای دیگه!) . عجب مملکتی شده ها . داشتم میخوندم ۱۶ نفر که رد صلاحیت شدن دارند تبلیغ میکنند. اونور هم که زلزله میاد قطار راه میافته بعد میخوره به یه فطار دیگه و ۵ تا روستا میرن رو هوا- به همین سادگی. هواپیماها هم که یکی پس از دیگری (آخریش هم که هماپیمای تبلیغاتی بود که پریروز افتاد گفتند خورده به کابل فشار قوی!!!) العجب!
آقا دعواهای خصوصیتون رو هم توی پیغامهای وبلاگ ننویسید! آقای نو نیم! عزیزم من بلد نیستم این پیغامها رو پاک کنم بعدش میان یقهی ما رو میگیرن که تو فلان و فلان. حالا میخوای نمیدونم به محمود و عباس و سه نقطه بد و بیراه بگی چرا توی وبلاگ من مینویسی برو به خودشون بگو. آقا لطفا این پیغام آخری نوشتهی قبلی رو نخونید. کسی میدونه من چه جوری باید پاکش کنم؟
روز خوبی داشته باشید.