سلام

بعد از این زلزله کی دلش میاد چیزی بنویسه

یه شبی، مثل همه‌ی شب‌ها، همه رفتند خوابیدند، همه مثل هم، مثل همه‌ی شب‌ها،‌ هیچ کس هم اهمیتی نمی‌داد که کجا باشه، کالیفرنیا، آمستردام، تهران، بم. هیچ کس هم اهمیتی نمی‌داد که فردا چی بشه... یه فردایی مثل همه‌ی فردا ها. شاید ارگ کمتر از همه اهمیت می‌داد : یه فردایی مثل همون فرداهای ۲۰۰۰ سال گذشته . ولی فردا خیلی متفاوت بود. تصورش هم نمی‌شه کرد تا برات پیش نیاد...

بگذریم. به قول بزرگان این بلایا منشا برکات فراوانی می‌تواند باشد. اولیش هم این بود که در گیر و دار زلزله مقامات ایران و آمریکا شروع کردن به .... (ببخشید یه لغت مناسب نوشتن! پیدا نشد). چند روز پیش هم که بالاخره کالین پاول پیشنهاد داده بود. آقای آصفی هم گفت که رفتند گل بچینند ! (من فکر می‌کردم این دفعه دیگه بگن با اجازه‌ی بزرگتر ها  (؟!؟)  بــــــــــــــله ولی خوب ....)

ما با اجازتون یه سر رفته بودیم فلوریدا برای تعطیلات بین دو ترم و تازه دیروز برگشتم. اینجا ماه ژانویه کلاس‌ها تعطیله و به اسم دوره‌ی AIP شناخته می‌شه که برای یه سری فعالیت‌های دانشجویی مستقل هستش. تعداد بسیار زیادی کلاس‌های کوتاه مدت برگزار می‌شه: از تحلیل‌های سیاسی گرفته تا ورزش و گردش و نرمش و... خیلی از کلاس‌ها رو هم خود دانشجوها ارایه می‌کنند.

فلوریدا هم خیلی خوب بود و خوش گذشت. هوای فلوریدا خیلی گرمه بطوریکه ما مجبور بودیم کولر رو روشن کنیم. البته علاوه بر هوای خوب، فلوریدا چیزای خوب دیگه‌ای هم داره که علما دانند ... !

دیگه اینجا خبر خاصی نیست. بروبچ هم که بشدت گرم اپلی کردن هستند و بالاخره که هیچی دیگه. ما اینجا کلی برای این فرنگی‌ها کلاس گذاشته بودیم که بابا ایران چنین و چنان هست و دانشگاه شریف چه دانشجوهایی داره و اصلا کسی نمی‌خواد بیاد خارج  و هرکی درخواست بکنه پذیرشش حتمیه و از این خالی بندی‌ها که ظاهرا وضع خیلی متفاوت بود. پریروزها جرج به من گفت چندین نامه از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف داشته!!!‌ از من پرسید اتفاقی توی ایران افتاده؟!!! ما هم که اساسی ضایع شدیم. از یکی از بچه‌ها هم که به یه استادی توی یه دانشگاه دارغوز آباد میل زده بود شنیدم که استاده بهش جواب داده بوده که تو سومین دانشجوی ایرانی هستی که توی این هفته به من میل زدی!!!!‌ ( حالا نه استاده معروفه و نه دانشگاهش!!) بابا بی‌خیال فکر کنم هر دانشجویی به طور متوسط به ۱۰۰۰ استاد میل می‌زنه. حداقل توی هر دانشگاه به یه استاد بیشتر میل نزنید. اینا میرن به همدیگه میگن بعدا می‌فهمند چه انسان‌های شریفی هستیم ها ....

خارج رفتن هم ماجرایی شده برا خودش. تجربه‌ی خوبیه. از من اگه بپرسید میگم حتما یه دوره‌ای ۱-۲ سال توی زندگی باید اومد و دید. اون‌هم آمریکا . باید دید چطور این مردم می‌میرن برای فوتبال آمریکایی و چه حالی می‌کنن سوار ماشینی بشن که طولش ۱۲ متره و قطر تایرش ۸۰ سانتی‌متر (فقط جای یه لوله‌ی تانک روش خالیه) توجه دارید که مثلا توی فلوریدا بیشتر از ۷۰٪ ماشین‌ها اینجوریند. چه حالی می‌کنن موتورسیکلتشون صدایی بده که تا ۲۰ کیلومتری هم شنیده بشه . چقدر مواظب خودشون‌هستند که سالم باشند. چه زندگی آروم و راحتی دارند به طوریکه خیلی‌هاشون باید قرص خواب آور بخورند تا خوابشون ببره. عمر خیلی‌هاشون نزدیک ۱۰۰ هم میرسه و ۴۰ سال آخر عمرشون رو فقط تلویزیون تماشا می‌کنند و کنار پارک‌ها قدم می‌زنند. زندگی جالبیه نه! دوست دارید اینجوری زندگی کنید؟

روابط با مصر هم که خوب شد. فکر کنم سرگرد خالد اسلامبولی که توی قبر لرزید.(شاید سادات هم)  نمی‌دونم واکنش روزنامه‌ ها چی بود ولی بهر حال کار خوبی بود. بالاخره که یه سفر اهرام همه مون افتادیم (من شنیدم گرفتن ویزای مصر قبل از این، از گرفتن ویزای آمریکا هم برای ایرانی‌ها مشکلتر بوده!)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد