۱- یه بار، خیلی سال پیش، یکی میگفت توی سوییس یا یکی از این کشورهایی که خیلی مرتب و تروتمیز هستند یه شرکت شیر درست شده که از روی قصد هر از چندروزی شیرهای فاسد میبره در خونهی مردم و یا بعضی روزها دیر میبره و بعضی روزها زودتر از موعد. بعد مشترکین این شرکت - که دقیقا به همین دلیل مشترکِ شرکت شدند - عصبانی میشوند و زنگ میزنند شرکت و دعوا میکنند و این «فرصت ابراز اعتراض» و «تغییر» و «داشتن موضوعی برای بحث و افسوس خوردن» روزشون رو زیبا میکنه. منظور دوست ما این بود که زندگیِ خیلی مرتب و دقیق خستهکننده میشه. انسان در محیط غیرایدهآل تکامل یافته و در یک محیط خیلیخیلی مرتب دچار احساس بیهودگی و خستگی و ملال میشه.
من هرچی گشتم چیزی راجع به این روی اینترنت پیدا نکردم. ولی جدا از اینکه این خبر موثقی است یا نه، نکتهی جالبی داره: اینکه شاید اگر همهی ایدهآلهای ذهن ما فراهم باشه، اونوقت زندگی لذت خیلی کمتری داشته باشه. مثلا لذت غذا خوردن برای فردی که روزهاست غذایی نخورد رو شاید کسی که همیشه مرتب غذا خورده هرگز درک نکنه. شما اگه هر روز قبل از اینکه گرسنه بشید غذا بخورید که اصلا لذتی نمیبرید. حتی بعد ازمدتی غذاخوردن احتمالا به صورت یک «کار» سخت و زجرآور درمیآد.
۲- یه بار یه بدبیاری عظیم و خیلی پیچیده اتفاق افتاده بود و کامل ریخته بودم به هم. همونروز یه مهمون داشتم که برای اولین بار ملاقاتش میکردم. خیلی سریع صحبتمون گرم شد و وقتی پرسید زندگی چطوره منم سفرهی دلم رو باز کردم و از سیر تا پیازِ بدبیاری عظمای اون روز رو براش تعریف کردم. حرفم که تموم شد گفت خیلی متاسفم از فشاری که بهت اومده، ولی خوش به حالت چه داستان جالبی داری که برای بقیه بگی!
آیا آدمها ترجیح میدهند روز آرومی داشته باشند بدون خبر خاصی، یا روزِ پراسترس و سختی که براشون یک خاطره یا داستان بسازه؟
۳- یادم میاد یکبار که باید میرفتم روغن ماشین رو عوض کنم کلی کارها عقب بود. یه لحظه با خودم فکر کردم چی میشد این شرکتها میومند دم در خونه روغن ماشین رو عوض میکردند، یا یکی پیدا میشد ماشین رو میبرد روغنش رو عوض میکرد و من میتونستم کارهای خودم رو - که خیلی مهمتر از تعویض روغن ماشین بودند - انجام بدم.
ولی بعد پیش خودم فکر کردم بیشتر اتفاقهایی که منجر به جهانبینی امروز من شده و زندگی و تفکر من رو تشکیل دادهاند، نه از طریق کار «مهم« روزانهی من، بلکه در جریان همین کارهای پیشپا افتادهی به ظاهر بیاهمیت بودهاند. افراد جدیدی که ملاقات کردهام. اتفاقهایی که نگرش من رو به دنیا عوض کرده، چیزهای جدیدی که یاد گرفتهام، ایدههای جدیدی که به ذهنم آمده و همه و همه. الان برای خیلی کارهای دیگه هم - که خیلیها شاید به راحتی کمک بگیرند- همین نگرش رو دارم: خواباندن بچه، تمیزکردن وسایل و اتاق، یادگرفتن یک چیز جدید و غیره و غیره. همهی اینها با «کمک» خیلی راحتتر میشوند، ولی بدون کمک تجربهای منحصر به فرد و بسیار آموزندهتر هستند.
دیسکلیمر: ما همه به کمک احتیاج داریم. بنابراین من نمیگم کمک رو باید کلا بیخیال شد،ولی میگم بعضی وقتها نبود این کمک و اینکه انسان مجبور بشه خودش کار خودش رو انجام بده هرچند سخت به نظر بیاد ولی یه جایی داره به انسان یه چیزی اضافه میکنه. فرنگیها یه ضربالمثل دارن میگه:« سختیای که تو رو نکشه، قویترت میکنه». اگه یه وقت از یک سختی و مشکل پیش کسی صحبت کنید میگه «زندهای درسته؟ پس خوشحال باش که قویتر شدی.»
۴- یک حرکت جدید شروع شده به نام «کافه تعمیر» (اینجا و اینجا) که آدمها دور هم جمع میشوند و یکسری باتجربهتر هم سرآوری میکنند تا مثل قدیمها وسایل خراب رو تعمیر کنند، به جای اینکه سریع دوربندازن اونها رو و نو بخرند. در خیلی موارد دور انداختن و نو خریدن از نظر اقتصادی به صرفهتر است،شاید از نظر محیط زیستی هم بهتر باشه. ولی فکر میکردم این حس خیلی خوب تعمیر یک چیزی، بازگردوندن چیزی به زندگی، با دستهای خود آدم، این با چی قابل مقایسه است؟
۵- خوشبختی چیست و سعادت کجاست شاید یکی از مهترین سوالات بشر در همهی ادوار و زمانها بوده و است. در دورهای که فقر همهگیر بود بشر به این نتیجه رسید که رفاه اقتصادی اون سعادت موعود و مدینهی فاضله را تامین میکنه. به نظر میاد الان همه میدونیم که حداقلِ رفاه اقتصادی (یعنی مقادیری بالای خط فقر بودن) لازمهی زندگی خوب است، ولی وقتی اون حداقلها تامین شد،چیزهای دیگری غیر از مادیات زندگی انسانهای خوشبخت رو میسازه. در حقیقت منحنی میزان احساس رضایت از زندگی با درآمد ابتدا خیلی شیب تندی داره، ولی به تدریج شیب اون کم میشه و در نهایت بهصورت مجانبی به یک خط افقی میل میکنه. به زبان دیگه، از یه جایی به بعد، درآمد بالاتر احساس رضایت بیشتری نمیده. به قول اقتصاددانها* تابع مطلوبیت (utility function) مقعر (concave) است.
* به طور خاص، بهرنگ
۶- دوستی حرف جالبی میزد. میگفت میدونی چرا خیلی از ستارههای سینما و ورزش و غیره که یکدفعه پولدار میشن کارشون به مواد مخدر و غیره کشیده میشه. برا اینکه خوب یهدفعه پول زیادی به دست میارن و خوب زندگیشون خیلی عوض میشه. بعد مدام این پولشون بیشتر و بیشتر میشه و اونها هم فکر میکنند باید این تغییر در زندگیشون و احساس رضایت و خوشبختی هم متناسب با اون درآمدِ بیشتر،مدام بیشتر و بیشتر بشه. ولی خوب شما ظهر فقط یک وعده غذا میتونی بخوری،حالا حداکثر دوتا. بالاخره دهتا که نمیتونی بخوری. بعد اینا که میبینن دیگه از یه جایی، در مقایسه با افرادی که خیلی کمتر از اونها درآمد دارند، خیلی احساس متفاوتی ندارند ،بنابراین سعی میکنند به چیزها و کارهای عجیب روی بیارن با وعدهی اینکه «حس» متفاوت و بهتری رو تجربه خواهند کرد. یادمه یه زمانی (فکر کنم حوالی ۱۹۹۰ بود) که تمامی بازیکنان تیم فوتبال آرژانتین در جام ۱۹۸۶ به خاطر جرایم مربوط به مواد مخدر توی زندان بودند!
۷- خلاصه اینکه اینا رو گفتم که بگم اگه زیادی پول دارید این پول نه تنها براتون خوشبختی نمیاره بلکه ممکنه دردسر ساز هم بشه. بنابراین میتونید پولها رو بریزید به حساب من که خوشبخت باقی بمونید. خداوکیلی بدون تعارف میگم.
خیلی عالی بود
دمت گرم
چه جالب هست دیدگاهتان به همه چیز!
شما کجای آمریکا هستید؟
دکتر سلام،
آقا فصل جدید مشخص نیست کی ساخته میشه؟!!!
دکتر منم بدجوری پرم از حس همدلی و کمک
رو منم حساب کن.
یه برنامه نشون میداد یکی کنجکاو شده بود چرا جاروبرقیش درست دو ماه بعد از اتمام گارانتی یک صدای اضافی شدید تولید میکنه. تعمیرکارهای اینجا هم که به جای مثلا باز کردن موتور و تعمیر همون قسمت ایراددار، کل قطعه رو عوض میکنن. در نهایت یه تعمیر کار رو راضی کرد که موتور رو باز کنه (پیچ و مهره نبود که راحت باز بشه) و معلوم شد که یه قطعه اضافی نصب شده بود که بعد از مدتی، لق میشد و موقع حرکت موتور ایجاد صدا میکرد. بعد رفت بررسی کرد که آیا این امکان هست که تولید کننده بتونه تعیین کنه بعد از چند هزار دور گردش این قطعه نصب شده لق خواهد شد. از آزمایشگاه هایی که مدت زمان گارانتی اجناس رو تست میکنن این سوال رو کرد که طبیعتا جواب مثبت بود. بعد بررسی کرد که گویا در زمینه لباسشویی هم وضع به همین منوال هست. آگهی های تبلیغاتی حوالی سال دو هزار رو که از آرشیو آورد نشون میداد که تقریبا تمام کالاها اون موقع سی درصد مدت زمان گارانتی بیشتری داشتن. نتیجه گیری این بود که تولید کننده ها گرچه قیمت ها رو کاهش دادن ولی همه سعیشون رو میکنن که کالا زودتر مشکل دار شه و تعداد فروششون بالا بره.
ممنون از اینکه هنوزم می نویسید من عاشق نوشته هاتونم



ممنون از متن خوبتون. در کل موافقم.
بند 7 عالی بود. اگه کمک خواستید منم شماره حساب بدم.
اونجا که نوشتید « سختیای که تو رو نکشه، قویترت میکنه»
یاد این جمله از نیچه افتادم:
«من بیشتر از اون چیزی که فکر می کنم آسیب پذیرم، اما قدرتمندتر از اون کسی که تصور می کنم هستم.»