حد تحمل
یکی از آمارهایی که در مورد مردم آمریکا وجود دارد حد تحمل آنهاست. یکی از نمونههای حد تحمل میزان صبر رانندگان پشت چراغ قرمز است. بدین معنی که اگر چراغ قرمز سبز شد و رانندهی جلویی شما حواسش نبود چقدر طول میکشد تا شما عکسالعمل نشان دهید: حالا یا با چراغ دادن یا بوق یا ...
حد تحمل در ایالت ماساچوست به طور متوسط حدود پانزده ثانیه است (کسری از یک بار عوض شدن رنگ چراغ) و با این حساب مردم این ایالت انسانهایی عجول و با استرس محسوب میشوند. حد تحمل در ایالات مرکزی بسیار بالاتر است و حتی در جاهایی به سه بار عوض شدن رنگ چراغ میرسد! بدین معنی که اگر رانندهی جلویی به سبز شدن چراغقرمز توجه نکرد رانندهی پشت سری هیچ عکس العملی نشان نمیدهد تا چراغ دوباره قرمز میشود و دوباره سبز میشود و به طور متوسط سه بار این اتفاق میافتد تا اولین عکس العمل را نشان دهد.
حد تحمل بالا نشاندهندهی آرامش روحی و روانی انسانها و برخورداری از زندگی آرام و حتی از نظر فردی اعتماد به نفس بالای افراد است.
حد تحمل در ایران چقدر است و مردم ایران چقدر آرامش دارند؟ خود شما چقدر تحمل میکنید؟
تا جاییکه من یادم میاد به محض اینکه چراغ راهنمای طرف مقابل زرد میشد (یعنی حتی قبل از سبز شدن چراغ سبز مربوط به مسیر راننده)، بوق زدن به همراه چراغ دادن رانندگان عزیز ایرانی شروع میشد و به طور همزمان ابراز ارادت کلامی به اعضای فامیل رانندهی جلویی (اعم از زنده و مرده) و قبور درگذشتگان و غیره از طریق پنجره. در صورت عدم حرکت ماشین جلویی پس از کسری از ثانیه جناب راننده با باز کردن در ماشین به همراه یک عدد جک یا قفل فرمان (!) جهت عرض ارادت حضوری خدمت رانندهی جلویی میرفت. من خودم بارها شاهد این ماجرا بودهام... امیدوارم که وضعیت بهتر شده باشد.
****************************
مسابقه:
عکسهای زیر مربوط به کدام نقطهی دیدنی جهان هستند؟ توجه داشته باشید که من در مورد هرگونه شایعهی مسافرت به این نقطه به همراه سلمان و علی و امین و حسن و اونیکی علی، هیچگونه اظهار نظری نمیکنم، ضمنا شدیدا تکذیب هم میکنم. (من باید سخنگوی وزارت امور خارجه بشوم یا ... ! )
the fall, at night+ canadian bordere
The waterFall. compare the height with people
The horseshoe waterfall. Buildings are in canada
**************************
الکیات ( بر وزن ادبیات بخوانید!)
اسم سعدی اصولا معادل با پند و حکمت و رفتار "تریپ بابایی!" هست. یا اینکه انسان را یاد معلمهای پیر ادبیات میاندازه که خیلی از سعدی خوششون میاومد و دوست داشتند تمام امتحانات و کوییزها و غیره از این جناب باشه. کلا حضرت شیخ اجل برای امروزیها old fashion به شمار میرود. اما شاید دلیلش این باشه که بخشی از سعدی که کمتر به ما شناسانده شده و به نوعی مهمترین بخش کارهای این شاعر هم هست غزلیات بسیار زیبایش هستند که به سختی در کتب درسی یافت میشوند. تصنیف "هرکه دلارام دید" با صدای زیبای جمالالدین منبری را اگر مانند من مدتهاست نشنیدهاید، بشنوید که بسی مشعوفتان کند:
با این وجود سادگی سخن سعدی همراه با وزن و قافیهی بیعیب و نقصش، همواره باعث شده که نصایحش هم بسیار تاثیر گذار باشند. چند بیتی که در اینجا مینویسم از قصیدهایست که سعدی برای امیر انکیانو* (شبیه اسمهای ایتالیایی نیست؟! ) سروده و مدتی است ورد زبان من شده:
بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا در نبندد هوشیار
ایکه دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار ...
ایکه وقتی نطفه بودی بیخبر وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
مدتی بالاگرفتی تا بلوغ سرو بالایی شدی سیمین عذار
همچنین تا مرد نامآور شدی فارس** میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی برقرار خود نماند وینچه بینی هم نماند برقرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین خاک خواهد بودن و خاکش غبار
گل بخواهد چید بیشک باغبان ور نچیند خود فرو ریزد ز بار ...
اینکه در شهنامهها آوردهاند رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک کز بسی خلقست دنیا یادگار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار...
واقعا که مای شوخچشم، هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار.
* امیر انکیانو حاکم فارس بین سالهای ۶۷۷ تا ۶۷۰ هجری قمری بود.
** فارس بر وزن فاعل به معنی اسبسوار و نظامی سواره = trooper. جالب اینجاست که لغت نامهی دهخدا این کلمه را به صورت مجزا ندارد، هرچند عبارت "فارسِ میدان" را تیرهای از قشقایی که در پادنا سکنی گزیدهاند آورده است که با معنای این شعر همگون نیست.
سلام
خوب این هفتهای که گذشت یک مسافرت شیکاگو جور شد (جور که چه عرض کنم!! علما دانند) و در مسیر برگشت هم قسمت این بود که توی pittsburgh توقفی داشته باشم:
شیکاگو: شهر آسمانخراشهای فرسوده
اگر از فرودگاهِ سرراهی شیکاگو! (Chicago Midway Airport) وارد شهر بشوید و دوستانتون هنوز از Iowa city نرسیده باشند اولین کاری که به نظرتون میرسه اینه که با ترن برید سمت مرکز شهر و کمی day life شیکاگو رو ببینید. تنها ترنی که از این فرودگاه سرراهی تا مرکز شهر میره هم، فقط از بین یک عالمه ساختمانهای بلند بسیار قدیمی و فرسوده رد میشه. اولین impression شما از شهر احتمالا همین شهری پر از برجهای فرسوده خواهد بود که من رو به یاد نمایشنامهی America نوشتهی فرانتس کافکا میانداخت (هرچند اون نیویورک بود) یا خود نمایش معروف chicago که شنیدم قراره در دبی روی صحنه برود. با این وجود خیلی زود شیکاگو رو شهری بسیار زنده (live) و زیبا خواهید یافت
وقتی به مرکز شهر رسیدید یکسری trolly مجانی داره که میتونید باهاش برید دور شهر رو بگردید. ولی اگر یک چمدون خیلی بزرگ همراهتون باشه برای اینکه وارد trolly بشوید باید به روشهای ایرانی متوسل بشید. (دیگه detail اش رو میگذارم به عهدهی خودتون! ). بعضی جاها روشهای ایرانی چنان کار میکنند که راننده چمدونتون رو میگذاره پشت شیشهی جلو و شما رو مینشونه روی صندلی کمک راننده!
این هم چندتا عکس از downtown شیکاگو:
بلندترین برج آمریکا ( sears tower ) که تا سال ۲۰۰۱ بلندترین برج دنیا بوده هم در شهر شیکاگو است.
این هم منظرهای از بالای sears tower از downtown شیکاگو
downtown chicago, as seen from sears tower
صبح یکشنبه هوای دمدمی شیکاگو بارونی شد:
Chicago downtown, A rainy morning
یکی از معروفترین جاهای دیدنی شیکاگو، پارک هزاره است که برای جشنهای سال ۲۰۰۰ ساخته شده است.
شب هم drive کردیم رفتیم Urbana-Champaign پیش دوستان در uiuc= university of Illinois at Urbana-Champaign
*******************
پیتزبرگ: شهر پلهای معلق
اولین چیزی که در سفر از فرودگاه تا مرکز شهر جلب توجه میکنه طبیعت بسیار زیبا و متفاوت غرب ایالت Pennsylvania است. بر خلاف شیکاگو و شرق آمریکا، طبیعت غرب pennsylvania ترکیبی از تپههای کوتاه و جنگلهای تنک است. تعدد پلهای معلق زردرنگ در ابعاد و شکلهای متفاوت دومین چیزی است که در بدو ورود به شهر به چشم میاد.
Pittsburgh, where people and rivers meet
downtown pittsburgh, another view
اطراف دانشگاه carnegie-mellon طبیعتی خیلی زیباتر از خود pittsburgh داره:
Carnegie-Mellon University, Pittsburgh
***********************
مهمانی با اعمال شاقه:
در campus دانشگاه cmu با دعوت رسمی دوست عزیزم م.ت. (از من خواسته اسمش رو نیارم، ولی علما دانند) در منزل ایشون بودیم و طی دو روز ۲ کیلو وزن کم کردم! از کرامات دوست عزیزم اینکه ایشون نه تلفن همراه دارند و نه منزلشون تلفن داره. و زنگ در خونهشون که واحدی در طبقهی دوی یک آپارتمان سه طبقه است کار نمیکنه. حالا ایده بدهید چطوری ساعت ۱۲:۳۰ بعد از نصف شب وارد خونهی دوستتون خواهید شد. از سایر کراماتشون اینه که نمک و شکر اصلا نمیخورند که فشار خون نگیرند، و علاقهی وافری دارند که مهمان بیچارهشون هم فشارخون نگیرد!
***********************
برای اینکه قیمت بلیط کمتر در بیاد مجبور شدم در مجموع شش بار هواپیما عوض کنم و عرض و طول کشور ایالات متحده را شونصد بار دور شمسی قمری بزنم. تمام رباطهای روی قوزک پام بشدت دردناک شدهاند (قضیهی نویز فرکانس بالا را مستحضر هستید که خستگی آنی نمیاره ولی صداش بعدا در میاد)
بالطبع یکی از کارهای مورد علاقهی من عکس گرفتن هنگام پرواز هست.
من دوشنبه حوالی ساعت ۱۰:۳۰ شب از شیکاگو به سمت urbana-champaign (که دو و نیم ساعت تا شیکاگو فاصله داره) حرکت کردم. کمبود شدید خواب (ساعات خواب من در روزهای قبل: جمعه: صفر، شنبه: چهار، یکشنبه: چهار!) و خستگی مفرط مسافرت باعث شده بود که واقعا گیج باشم. من تابلوهای خیابانهای فرعی رو که اصلا نمیدیدم و برای دیدن تابلوهای بزرگراهها مجبور بودم چندین بار نور-بالا پایین کنم تا چشمهام focus کنند (اعصاب رانندههای جلوییم خورد شده بود). برای بزرگ راه هم دیگه برای چشمهام باید متوسل به چوب کبریت میشدم! برای اینکه بیدار بمونم، با اینکه هوا سرد بود، کولر ماشین رو روشن کردم گذاشتم درجهی آخر که از شدت سرما دندونهام به هم بخوره، نوار آرش ۸۴ رو هم گذاشتم صداش رو تا آخر بلند کردم و ماشین رو گذاشتم رو cruise control، دَه تا بالای speed limit ( حدود 75mi/hr=120 km/hr که اصولا جریمه نمیکنند). دیگه خدا رحم کرد که بزرگراه I-57 south تا urbana یکدونه پیچ هم نداشت. وگرنه که امشب شب سوم منو باید میگرفتید. حدود ۲:۰۰ نیمه شب توی urbana خوابیدم و ۴ ساعت بعدش دوباره توی ماشین بودم چهار نعل بسمت midway airport !!
تشکرات بسیار فراوان از میثم و حمید که از Iowa city زحمت کشیدند اومدند و باعث شدند شیکاگو خیلی خوش بگذره، محسن عزیز که هم یکشنبه شیکاگو با ما بود و هم دو شب در urbana میزبان ما بود. حمیدرضا و محمد و سایرین هم که خیلی لطف کردند. مهدی و سعید هم در میشیگان که لطف فراوان داشتند ولی متاسفانه هرچقدر تلاش کردیم جور نشد که ببینیمشون.