بدن ما انسانها طی میلیونها سال تکامل پیدا کرده است. تابعِ هدفِ فیزیکی و مادی هم تقریبا در تمام مدت تکامل این بوده که ما انسانها بتوانیم شکار کنیم و از میوه و محصول درختان استفاده کنیم. کشاورزی حدود ۱۰۰ هزار سال پیش به وجود آمد و به نظر من بدن ما شاید هنوز فرصت پیدا نکرده باشد که حتی کاملا با زندگیِ برپایهی کشاورزی هم خودش را تطبیق دهد. ۱۰۰ هزارسال شاید خیلی زیاد به نظر برسد، ولی میدانیم تکامل زمان خیلی بیشتری لازم دارد.
بعد حالا ظرف مدت ۲۰-۳۰ سال گذشته با ورود ناگهانی ماشین و کامپیوتر طرز زندگی همهی ما به کل عوض شده. زندگیِ امروزِ ما تقریبا هیچ شباهتی به زندگی نیاکان ما در ۱۰۰ سال پیش هم ندارد، چه برسد به ۱۰۰۰ سال پیش و قدیمیتر. و بالطبع تکامل هرگز فرصت نکرده که با این تغییر طرز زندگی، بدن ما را هماهنگ کند. شاید اگر همین تکنولوژیِ امروز دقیقا به همین شکل باقی بماند، بدن انسان یک میلیون سال دیگر با این طرز زندگی تطابق یافته باشد: چند چشم اضافه در آورده باشیم، انگشتانِ دست زیادتر شده باشد، مغز حتما بزرگتر شده، دست و پاها کوتاهتر شده، انگشتان پا که احتمالا برای بالارفتن از درخت و راه رفتن روی شاخهها بوده و دیگر کارایی ندارد در هم ادغام شده و هزاران تغییر دیگر.
حالا از جزییات این موارد که بگذریم، چیزی که امروز بر همه روشن است ایناست که بدن ما برای کار فیزیکی ساخته شده، برای دنبال شکار دویدن، برای بالای درخت رفتن، نه برای روزی ۱۰-۱۲ ساعت پشت میز و جلوی کامپیوتر و موبایل و لپتاپ نشستن. نه اینکه نتوانیم پشت کامپیوتر بنشینیم، همهمان میتوانیم، ولی فیزیکِ بدنمان برای اینکار نیست. این بدن - حداقل توی آن لایههای درونی - در عذاب است، تحت فشار است. هرچقدر هم صندلی سوپر ارگونومیک و نمایشگر منحنی و کفش طبی و غیره که استفاده کنیم، اون اصل ساختار فیزیکی بدنمان - بدون اینکه حتی شاید متوجه بشیم - تحت فشار است. شاید در کوتاه مدت هم خیلی به چشم نیاید و حس کنیم که خیلی هم راحتیم، ولی در دراز مدت آثارش پیدا میشود و آرتروز و درد کمر و گردن و زانو و قوز و چاقی و غیره به تدریج خودشان را نشان میدهند. بعد روزی میرسیم ته زندگی میبینیم که این بدن کل زندگی تحت فشار بوده. کاری ازش خواستیم که برای آن کار ساخته نشده بوده. درست که شاید چارهی دیگری نبوده و باید این کار را میکردیم، ولی بدنِ ما، بدنِ این طرز زندگی نبوده.
در جمع عدهای از دوستانِ عزیزتر از جانِ بسیار موفق (و پا به سن گذاشتهای) بودم و وسط صحبتها و حرفها و شکوهها و گلایهها بود. از مضمون صحبتها به ذهنم رسید که شاید که این روح و روان ما هم میلیونها سال اینطور تکامل پیدا کرده که کنار خانواده و فامیل و دوستان باشد. نه این که نتوانیم دوری آنها را تحمل کنیم که همهمان میتوانیم، ولی وقتی از اینها دوریم این روحِ ما، خیلی وقتها یک جایی توی آن لایههای خیلی درونیاش، مدام در عذاب است. هرچقدر هم که با فامیل و آشنا تلفنی صحبت و اسکایپ تصویری و واتساپ و تلگرام کنیم باز این دوری مثل خاری در روحمان فرو رفته. شاید در کوتاه مدت هم خیلی به چشم نیاید و حس کنیم که همینطوری خیلی هم خوب و عالیست و مشکلی نیست، ولی در درازمدت به تدریج آثارش پیدا میشود. بعد میرسیم ته زندگی میبینیم که این روح تمام زندگی تحت فشار بوده. کاری از آن خواستیم که برای آن کار ساخته نشده بوده. درست که شاید چارهی دیگری نبوده و باید این کار را میکردیم، ولی روح و روانِ ما، روح و روانِ این طرز زندگی نبوده...
این «خار» در روح همهی غربتنشینانِ پا به سنی که دیدهام و با آنها هم صحبت شدهام بوده. بعضی با آن راه آمده بودند و هر روز صبح مرهمی رویش میگذاشتند که تا شب مُسَکِن دردش باشد. برای بعضی این خار بزرگ و بزرگتر شده و حالا اندازهی خنجری بود. آنقدر درد داشت که هر زمانی سر هر صحبتی که با ایشان باز میشد (از سیاست و هنر و پول و آشپزی و علم و غیره) آخرش به دردِ خنجرِ توی پهلویشان ختم میشد. برای بعضی زخم خار عفونت کرده بود، و از لبان لرزان آنها شنیدم که عفونت این زخم زود صاحبش را از پا درمیآورد. و از پادرآمدهها زیاد بودند.
نه میتونیم بریم نه میشه بمونیم این قصه اکثر ما ایران نشین هاست
چه توصیف رسایی از غربت نشینان و دلتنگی شان. کاش خارها سطحی بمانند و عفونت نکنند
:((((
مطمئن نیستم چه زمانی ولی به احتمال زیاد زیر 500 سال آینده، تکنولوژی اینقدر پیشرفت میکنه که میتونن انسان ها رو فکس کنن (به عبارت دیگه متلاشی و دوباره سرهم بندی کنن)
داشتم به این فکر میکردم که همچین تکنولوژی احتمال خیلی زیاد میتونه سیر تکامل فیزیکی رو تقریبا به چند ثانیه خلاصه کنه...
مثلا طرف 10 تا انگشت داره ولی برای یه کاری 30 تا انگشت نیاز داره، با همچین تکنولوژی میتونه 20 تای دیگه اضافه کنه و کارش رو انجام بده. بعدشم که کارش تموم شد اون 20 تای اضافی رو حذف کنه بدون هیچ مشکلی.